تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

دیدار با سیدحسن نصرالله/ پیش‌بینی آیت‌الله خامنه‌ای در مورد لبنان و غزه

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | شنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۳۶ ب.ظ | ۳ نظر

یازده سال پیش، یعنی در روز 4 مردادِ82، مهمانِ حزب‌الله لبنان بودیم. مقرمان مدرسه امام خمینی (ره) در شهر بیروت بود. طبقِ قرار، روز اولِ حضورمان در لبنان، باید خدمتِ میزبان می‌رسیدیم. آن‌چه در پی می‌آید خاطره دیدار فراموش نشدنی با سیدحسن نصرالله است:


ساعاتی از شب گذشته بود تا این که بالأخره مکان قطعی ملاقات را به ما اعلام کردند. سریع خود را به محله «حاره حریک» رساندیم. بعد از گذشتن از یک ایست بازرسی خود را به جلوی آپارتمان چند طبقه‌ای که میان آپارتمان‌های بلند گم شده بود رساندیم. از گیت بازرسی رد شدیم. برادران حزب الله ـ که سخت از بر و بچه‌های خودمان تشخیص داده می‌شدند ـ اشیاء فلزیمان را گرفتند.

در یک اتاق کوچک، با صندلی‌های فایبرگلاس یا به قول خودمان پلاستیکی، با نصرالله دیدار داشتیم. دیوارهای اتاق با چند تابلوی ساده که همه نماد مقاومت بودند تزئین شده بود و ما قبل از آمدن میزبان، آنها را تماشا می‌کردیم.

سیدحسن با ابّهت همیشگی‌اش وارد اتاق جلسه شد. احوال‌پرسی گرمی کرد و روبرویمان نشست. محافظانش هم آرام و جدی دو طرف او نشستند. نماینده ما دقایقی صحبت و سؤالاتی مطرح کرد. سید همان اول غافلگیرمان کرد و با خنده و با زبان فارسی پرسید می‌خواهید عربی صحبت کنم یا فارسی؟! بچه‌ها گفتند فارسی. گفت بسیار خوب! البته فارسی من ضعیف است و من پنجاه درصد آن را می دانم. ولی در طول صحبت معلوم شد که بسیار مسلط است و بدون مکث و با ادبیات صحیح صحبت می‌کند.

صندلی سید با ردیف جلویی دو متر بیشتر فاصله نداشت. مکانی که سخنرانی می‌کرد، بلندتر از جای مستمعین نبود. تا آخر لبخند بر لبانش بود. خیلی تحویلمان گرفت و نزدیک یک ساعت و نیم در فضایی کاملا صمیمی صحبت کرد. بعد از جلسه با متانت و بزرگواری ایستاد و در چندین نوبت با بچه‌ها عکس یادگاری گرفت. با تک تک بچه‌ها دست داد.

نصرالله سخنان خود را این‌گونه آغاز کرد: من فکر کردم چه بگویم، موضوعی که نمی‌شود با رسانه‌های گروهی طرح کنیم که مربوط به جمهوری اسلامی، امام (ره) و مقام معظم رهبری هم باشد. برگردیم به ۲۱ سال قبل یا بیشتر، به سال پیروزی انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹. شیعیان لبنان (و اهل سنت) منفعل بودند تا اینکه امام خمینی در عرصه‌ اقتصادی و فرهنگی بر ملت لبنان تأثیر فراوان داشتند؛ مخصوصاً در سطح جوانان. جزء پیشگویی‌هایشان هم هست که: «یهودیان کنار هم جمع می‌شوند و نابودی آن‌ها زمانی است که انقلابی در شرق ایجاد شود و یکی از فرزندان انبیاء، هم نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل قیام می کند».

لبنان پر از شیعه بود و از لحاظ فکری، نزدیک به ایران. دو ماه بعد از حمله به لبنان، حزب الله تشکیل شد. همه جوان بودند. سیدعباس موسوی، بزرگ‌ترین عالم جریان، ۲۶ ساله بود، و آنچه طبیعتاً باید ۲۰ سال بعد تشکیل می‌شد دو ماهه تشکیل شد. در این اوضاع امام گفتند ارتش و سپاه بیاید به سوریه و لبنانی که اسرائیلی‌ها مستقر شده بودند. سپاه آمد و مستقر شد. جمهوری اسلامی ایران هر چه در توان داشت برای لبنان می‌داد؛ پول، آموزش، کمک فکری.

امام فرمودند: «از صفر شروع کنید و با همین نیروی کم مبارزه کنید که پیروز خواهید شد. من از همین حالا می‌بینم که پیروزی از آنِ شماست.» با خود می‌گفتیم یعنی چه؟

از حضرت امام خواستیم که در مسأله لبنان کسی نماینده‌ شما باشد که مزاحم وقت حضرت‌عالی نشویم. امام آن زمان فرمودند نماینده تام الاختیار من آقای خامنه‌ای هستند. آقا هم خیلی با ما مهربان بودند. از زمان انعقاد نطفه حزب الله، آقا مسئول ما بود. ایشان در مسائل اسرائیل کارشناس‌تر از کارشناسان است. خلاصه کار را ادامه دادیم؛ اما امام فرموده بودند تا اخراج کامل ادامه دهید. تا اینکه امام رحلت کرد. رسیدیم خدمت آقا که الان شما رهبر ما هستید، یک نفر را معرفی کنید تا مزاحم شما نشویم. آقا فرمودند: «نه خیر، مسأله اسرائیل و لبنان مربوط به من است و من خودم مسؤول این مسأله هستم.» آقا خصوصیات تک تک ما را می‌شناسند. این ارتباط عمیق از مهمترین عوامل پیروزی و از بزرگترین برکات برای حزب الله بود.


اما چند قضیه از رهنمودهای حضرت آقا:

قضیه اول، یک روز بعد از جنگ دوم خلیج فارس در کنفرانس مادرید، عرب‌ها و اسرائیلی‌ها را جمع کردند برای صلح خاورمیانه که آقا هم علیه آن پیامی مهم داد. همه رفته بودند، رئیس جمهور سوریه، لبنان و ... پشتیبان بین المللی هم داشتند؛ مثل آمریکا و شوروی. صلح به نظر ما و همه صاحب نظران قطعی بود. رسیدیم خدمت آقا و گفتیم که ما تنها ماندیم. فرمودند: «درست است که همه دنیا جمع شده‌اند ولی من به شما می‌گویم صلح نخواهد شد و کنفرانس موفق نخواهد بود.» در شرایطی بود که تحلیل‌گران می‌گفتند کار تمام شد. حتی بعضی آقایان در ایران هم این نظر را داشتند. اسحاق رابین و حافظ اسد با واسطه مذاکره می‌کردند و نزدیک به توافق بودند. بعد از حدود یک ماه انتفاضه اول آغاز شد و در کمال ناباوری همگان روند صلح شکست خورد.

قضیه دوم، در مورد عقب نشینی اسرائیل بود. همه معتقد بودند که محال است عقب نشینی از مرزها آن هم بدون قید و شرط. رفتیم خدمت آقا؛ فرمودند: «من تحلیل شما را قبول ندارم.» ولی صریح نفرمودند. بعد از چند روز فرماندهان ما رفتند تهران خدمت آقا. عادتاً این‌ها طول عمرِ مسؤولیتشان دو سال بود. لذا عده‌ای از این‌ها برای جانشینی فرماندهان شهید آماده شده بودند. ابتدا فقط برای نماز از آقا اجازه گرفته بودیم. بعد درخواست دست بوسی کردیم. بعد خودشان فرمودند که کمی صحبت کنیم. فرمودند: «پیروزی شما خیلی نزدیک است، نزدیک تر از آنچه شما به ذهنتان برسد، همه شما با چشمان خود خواهید دید.» و بعد از چند روز ما دیدیم اسرائیل فرار کرد.

قضیه سوم، مسأله سوریه بود. به خاطر سیستم امنیتی بسیار بسته کسی نمی‌داند داخل سوریه چه می‌گذرد و ما نمی‌دانستیم که بعد از مرگ حافظ اسد چه می‌شود. لذا همیشه نگران بودیم که یک مخالف سر کار بیاید. یک بار که حافظ اسد مریض شد، خدمت آقا رسیدیم و گفتیم برایش دعا کنید، فرمودند دعا می‌کنم. بعد از مدتی خوب شد. گذشت تا این که بار دیگر حافظ مریض شد. دوباره خدمت آقا رسیدیم که دعا کنید، فرمودند: «البته من دعا می کنم ولی ناراحت نباشید. چون کسی که بعد از او می‌آید برای شما خیلی بهتر خواهد بود.» وزارت خارجه و اطلاعات که هیچ CIA هم نمی‌دانست چه می شود. به هر حال حافظ فوت کرد و بشار آمد. و جداً وضع ما بعد از فوت حافظ اسد خیلی بهتر شد. به طوری که اسرائیلی‌ها می‌گویند، نمی‌دانیم کدام از یک از این‌ها از دیگری اطاعت می‌کنند؟ صمیمیت ما با سوریه، اکنون به صورتی است که هر زمان بخواهم با بشار دیدار و تبادل نظر می‌کنم.

وقتی که ما در جنوب لبنان پیروز شدیم. خدمت آقا رسیدیم و من با تأسف و ناامیدی گفتم: «حضرت آقا هجده سال طول کشید تا حزب الله جنوب لبنان را آزاد کرد، فلسطین چقدر طول خواهد کشید؟!» آقا فرمودند: «حالا که پرسیدید می‌گویم که اعتقاد دارم آزادی قدس کمتر از آن طول می کشد».

سید حسن در پایان سخنان خود اظهار داشت: آقا در لبنان بسیار محبوب هستند. طوری که در لبنان وقتی شنیده می‌شود کسی در ایران به آقا انتقاد می‌کند یا با ایشان مخالفت می‌شود، با تعجب و ناراحتی می‌گویند که این‌ها آقا را و قدر او را نمی شناسند. این سرزمین یک روز هم تحت لوای ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نبوده و شیعه هرگز حاکمیت نداشته تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۴۰۰ سال شیعه مستضعف و فقیر بود. ما تا سی سال پیش یک مؤسسه یا مدرسه نداشتیم. اما شیعه امروز قوی‌ترین طایفه لبنان است. از لحاظ نظامی قوی‌ترین نیرو هستیم در لبنان و قابل مقایسه با اسرائیل شده‌ایم. حزب الله بزرگترین حزب سیاسی لبنان است. یکی از ممتازترین رادیوها و بهترین شبکه‌های عربی (المنار) برای حزب الله است. شیعه قوی‌ترین جریان را در لبنان دارد و الان دیگران از ما تقیه می‌کنند. بر عکس گذشته که ما تقیه می‌کردیم.

ما آینده را برای خود می دانیم.

«امیدواریم اسرائیل یک روز حماقت کرده به جنوب لبنان حمله کند. زیرا آن چه ما آماده کرده‌ایم، به ذهن شارون هم خطور نمی‌کند».

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

پراکنده، اما مرتبط/ پاسخ‌هایی به سؤال‌های غلط

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۴ ب.ظ | ۲ نظر

1.     1. هر روز یا هرچندروز یک‌بار ممکن است ایده‌ یا ایده‌های نابی به ذهنتان برسد که بی‌تفاوت از کنار آن‌ها بگذرید و انگار نه انگار که آن ایده‌ها بزنگاهِ یک تحقیقی عمیق است که دردِ فرد، خانواده یا جامعه و حتی دولتی را دواست. این ایده‌ها ممکن است در بین گفتگوهایی که در طول روز با دوستان، خانواده و اساتید دارید، طرح شود؛ بدون اینکه التفاتی به آن داشته باشید.

2.     2. اگر ایده‌هایتان را ننویسید نتیجه نخواهید گرفت. همیشه یک قلم و کاغذ همراهتان باشد و نکته‌ای که در هر زمینه‌ای به ذهنتان می‌رسد، بنویسید تا گذر زمان آن را به طاق فراموشی نکوبد! ممکن است به هر دلیلی نوشتن برایتان مقدور نباشد، لااقل با استفاده از تلفن همراه یا دستگاه ضبط، آن ایده را ضبط کنید و بعدا سر فرصت روی کاغذ بیاورید.

3.    3. روی ایده‌هایی که حداقل در چند جمله نوشته‌اید، فکر کنید. اصلا شاید هیچ وقت زمینه فکر کردن در مورد آن فراهم نشود؛ نه دغدغه‌اش پیش می‌آید و نه شرایطش، و نه انگیزه‌ای که شما را به دنبال آن بکشاند؛ ولی می‌توانید آن را به اهلش بسپاری.

4.    4. نکاتی که به ذهن‌ خلاقتان می‌رسد، جدی گرفته نمی‌شود. معمولا ایده‌های کسانی مورد توجه قرار می‌گیرد که صاحب رتبه علمی یا جایگاهی باشند؛ اما شما ممکن است در یک حوزه‌ی علمیِ کوچکی کار کرده باشید و ایده‌هایی که درمورد آن موضوع ارائه می‌دهید، حتی به ذهنِ عالمِ دهرِ آن موضوع نیز خطور نکرده باشد؛ پس خودتان را دست کم نگیرید.  

5.     5. برای هر کسی، در هر زمینه‌ای سؤال پیش می‌آید. اگر جوابِ سؤالتان در دایره‌علم بشر باشد؛ شما به راحتی می‌توانید جواب سؤالتان را به دست بیاورید و تحقیق‌تان برای پاسخگویی به آن سؤال، تحقیقِ «موضوع‌محور» است و اصطلاحا به آن «آموزش» می‌گویند، اما اگر سؤالتان در دایره علم بشر نباشد، پاسخگویی به آن سؤال یک نوع کشف واقعیت است که به این تحقیقات، تحقیقات «مسأله‌محور» می‌گویند و جواب به سؤال، منجر به تولید علم می‌شود، که اصطلاحا به آن «پژوهش» می‌گویند. (متأسفانه در کشور ما بسیاری از تحقیقات «موضوع‌محور» است.)

6.     6. استاد یا معلم، اگر احاطه علمی داشته باشد، با سؤالِ خوب دانشجو به وجد می‌آید؛ اگر سؤال دانشجو آموزشی (موضوع‌محور) باشد دانشجو را برای رسیدن به جواب راهنمایی می‌کند اما اگر سؤالش، پژوهشی باشد (مسأله‌محور) -سؤالی که هیچ گاه به ذهنِ استاد نیز خطور نمی‌کرد- استاد هیچ گاه نمی‌تواند جوابِ دانشجویش را بدهد؛ مگر اینکه دایره علم گسترده‌تر شود، و علمی تولید شود. استادِ خوب، می‌داند که این سؤال، بستر یک پژوهشِ گسترده را فراهم می‌کند و دانشجویش را برای پیگیریِ سؤالش تشویق می‌کند.

7.     7. ایده‌هایی که به ذهنتان می‌رسد یا سؤال‌هایی که در کلاس‌های درس مطرح می‌شود، اگر قابلیتِ تولید علم داشته باشد، هنوز یک «مشکل» است و «خام و نپخته»، و باید فرایندی را طی کنند تا پخته شوند.

8.      8. پخته شدنِ «مشکل»، یعنی تبدیلِ آن به «مسأله»، تبدیل آن به یک «سؤال»؛ به تعبیر دیگر «مسأله»، «مشکلِ» معین است و «مشکل» (همان ایده‌ یا سؤالی که ممکن است در ذهن‌تان خطور کند)، «سؤالِ» مبهم است.

9.      9. باز شما را به نکته اول تا چهارم برمی‌گردانم؛ برای اینکه از ایده‌های نابی که به ذهن‌تان می‌رسد با بی‌توجهی نگذرید، سعی کنید مهارت‌های تبدیل «مشکل» به «مسأله» را بیاموزید. متأسفانه «ایده»‌های ما هیچ وقت تبدیل به «مسأله» نمی‌شود و همیشه به صورت یک «مشکل» (سؤالِ مبهم) باقی می‌ماند. به خاطرِ اهمیتِ پرسشِ پخته، و روشن شدن خود سؤال است که امام علی‌(ع) فرمودند: «من عَلِمَ، أحسنَ السؤال؛ کسی خوب پرسش می‌کند که عالم باشد و بداند.» یا در روایت دیگری می‌فرماید: «حسن‌السؤال نصف الجواب؛ خوب پرسیدن، نصفِ جواب است.»

10.   10. بعضی از بزرگان کارشان این است که یک «مشکل» را تبیین کنند. شاید یک جلد کتاب می‌نویسند تا دایره «سؤال» در موضوع خاصی را بسط دهند و هیچ‌گاه به دنبال جواب دادن نیستند بلکه فقط می‌خواهد سؤال یا سؤالاتی را تبیین کنند.

11.  11. یکی از ضعف‌های پژوهش در کشور ما این است که همه شتاب‌زده به دنبال جواب هستیم؛ قبل از اینکه به دنبال طرحِ «سؤال» باشیم. جواب‌، هرچقدر هم خوب باشد، به‌خاطر سؤالِ غلط، هیچ گاه به پاسخ نخواهیم رسید؛ چون داریم به سؤال‌های غلط، پاسخِ درست می‌دهیم.

12 .‌12. ایده‌ها و سؤال‌هایی که برایتان مطرح می‌شود دست‌کم نگیرید؛ شاید به «سؤالی» تبدیل خواهد شد که جوابش مهم نیست چیست؛ مهم این است که «سؤال» از ذهنِ کسی چون شما تراوش پیدا کرده که بعدها اندیشمندانِ جهان از «طراحِ آن سؤال» انگشت به دهان می‌مانند.[1]


---------------------------------------------------------

[1]  [1] نوشته حاضر، حاصل گپ و گفت اینجانب با دوست عزیز، سیدمجید حسینی دستجردی است.


 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

از مفاتیح‌الجنان شیخ عباس قمی تا مقتل جامع سیدالشهداء

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | يكشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۴۵ ب.ظ | ۶ نظر

مرحوم حاج شیخ عباس قمی دو جا در «مفاتیح‌الجنان» از کتابی به نام «مفتاح‌الجنان» یاد می‌کند؛ یکی در مقدمه کتاب که می‌نویسد بعضی‌ها به من پیشنهاد کردند کتاب «مفتاح‌الجنان» را تهذیب کنم و دیگری در ذیل زیارت وارث از صاحب «مفتاح‌الجنان» به خاطر اضافه کردن جملاتی به این زیارت، شدیدا از وی انتقاد می‌کند. آشیخ عباس قمی اشکالات زیادی به «مفتاح‌الجنان» داشت و فکر کرد اگر مدام بالای منبر تحریفاتِ ادعیه این کتاب را بگوید، حرفش به جایی نمی‌رسد. به خاطر همین تصمیم گرفت جایگزین صحیحی را عرضه کند؛ تا اینکه کتاب «مفاتیح الجنان» را نوشت و «مفتاح‌الجنان» خود به خود از دایره خارج شد؛ به طوری که بنده با اینکه مشتاق بودم «مفتاح‌الجنان» را ببینم هنوز در عمرم این کتاب را ندیدم. با اینکه انگشت آشیخ عباس قمی هم نمی‌شویم، اما هر کسی باید به سهم و توان خودش انجام وظیفه کند. بعد از سی چهل سال به ذهنم رسید به جای تحریف‌شناسی عاشورا، مقتل صحیحی بنویسیم و کتاب مرجعی را جایگزین کنیم.

                                                                                

این‌ها بخشی از صحبت‌های مورخ معاصر، حجت‌الاسلام والمسلمین مهدی پیشوایی مدیر پژوهشی گروه تاریخ مؤسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی (ره) و سرپرست گروه تدوین مقتل «تاریخ قیام و مقتل جامع سید‌الشهدا علیه‌السلام» است که سخنرانِ جلسه ماهانه طلاب و فضلای اردکانی بود.

تاکنون کتاب‌هایی که درباره عاشورا و مقتل‌ نگاشته شده است از جهت یا جهاتی نقص داشتتند؛ یا جامع و کامل نبود یا به زبان روز نبود و یا از اعتبار و استواری علمی لازم برخوردار نبود. این دغدغه وجود داشت تا اینکه شاگردان علامه مصباح اثری شگفت خلق کردند که به شهادت اساتید و کارشناسان تاریخ، جامع‌ترین و مستندترین و دقیق‌ترین مقتل در باب تاریخ قیام عاشورا است.

                                                                                            

مقتل جامع سید‌الشهداء که توسط گروهی از تاریخ‌پژوهان مؤسسه امام خمینی (ره) زیر نظر حجت‌الاسلام والمسلمین استاد مهدی پیشوایی نگاشته شده، به صورت ریشه‌ای به ابعاد تاریخی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی قیام اباعبدالله‌الحسین(ع) و حادثه عاشورا اشاره شده است.


پی‌نوشت: انتشارات موسسه آموزشی‌ـ‌پژوهشی امام خمینی(ره) این کتاب را در دو جلد (جلد اول 1064 صفحه و جلد دوم 864 صفحه) چاپ کرده است.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

مراسم تاج‌گذاری طلاب

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | چهارشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ب.ظ | ۴ نظر

به رسم سنت دیرینه حوزه علمیه، مراسم عمامه‌گذاری طلاب در یکی از مناسبت‌های مذهبی به خصوص اعیاد ائمه اطهار (ع) در بیوت مراجع و علما برگزار می‌شود.

دیروز نیز در سال‌روز ولادت امیرالمؤمنین علی (ع) مراسم جشنی در مسجد امیرالمؤمنین با حضور حضرت آیت الله مکارم شیرازی برگزار شد که توفیق حضور در این مراسم را داشتم.

آقای مکارم دم در به رسم میزبان جلسه می‌نشیند و از شرکت کنندگان در این مراسم خوش‌آمدگویی می‌کند. مداحان از مدح و ثنای علی (ع) می‌گویند و سخنران، سخنرانی می‌کند و در پایان، اسامی طلابی که قرار است معمم شوند خوانده می‌شود و توسط این مرجع تقلید رسما لباس سربازی امام زمان (عج) را برتن می‌کنند. حسن محمودی، طلبه و مداح اردکانی نیز در این مراسم به دست مبارک آقای مکارم معمم شد. اشک شوقِ مادر و خانواده‌اش بعد از معمم شدنِ حسن که او را در آغوش می‌گرفتند دیدنی بود.

مراسم جشنِ عمامه‌گذاری دفتر آیت‌الله مکارم شیرازی ساعت 12 تمام می‌شود. بعد از اتمام مراسم از دفترِ «انقلابی‌ترین» و «پرکارترین» مرجع حالِ حاضرِ قم به سمت دفترِ «سنتی‌ترین» و «قَدَرترین» مرجع یعنی آیت‌الله العظمی وحید خراسانی حرکت می‌کنم. قرار بود مراسم ساعت 12:5 آغاز شود که با چند دقیقه تأخیر مراسم شروع می‌شود. طلاب به دست مبارک حضرت آیت‌الله معمم می‌شوند و بعد ایشان در دو سه دقیقه ما را به فیض می‌رسانند: «روز میلاد حضرت علی (ع) قابل درک و توصیف نیست. امروز روزی است که نتیجه خلقت و بعثت همه انبیاء، از آدم تا خاتم، به وجود امیرالمؤمنین ختم می‌شوند و در روز غدیر نیز با نزول آیه الیوم اکلمت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا، حضرت علی (ع) به ولایت عامه منصوب و آن روز نیز خلقت همه آسمان‌ها و زمین و بعثت همه انبیا تمام می‌شود.»

آیت‌الله وحیدخراسانی با اشاره به حدیث نبویِ أنا مدینه العلم و علی بابها اظهار داشت: سعی کنید درس‌خواندن و اعمالتان مورد نظر امیرالمؤمنین (ع) باشد.

ایشان در ادامه حاضران را به مداومت بر قرائت روزانه قرآن سفارش نمود و ابراز داشت: قرآن ربیع القلوب است. پیغمبر خاتم به امیرالمؤمنین – شخص اول عالم به شخص دوم عالم- فرمود: یا علی اوصیک بتلاوه القرآن علی کل حال. هنگام راه رفتن و نشستن سوره توحید بخوانید. در حدیث صحیح السند آمده است کسی که یک بار این سوره را بخواند ثلث قرآن و تورات و انجیل و زبور خوانده است و هر کس سه بار این سوره را بخواند کل قرآن و... را خوانده است. در هیچ حالی قرائت قرآن را ترک نکنید و ثواب آن را نیز به امام زمان هدیه کنید تا به سعادت دنیا و آخرت برسید.


صحبت‌های آیت‌الله‌العظمی وحیدخراسانی در خبرگزاری رسا منتشر شد.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

عکس، آقای دکتر و حضرت آیت‌الله

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ب.ظ | ۲ نظر

صبح، دوربین عکس‌برداری را برداشتم تا از حاج آقای نائینی، از اساتید حوزه عکس بگیرم. سال گذشته بعد از جلسه اساتید سطوح عالیِ حوزه، با ایشان مصاحبه‌ای داشتیم که این هفته قرار است این مصاحبه را در سایت منتشر کنیم؛ اما عکسی از ایشان نداشتیم و در فضای مجازی هم عکس مناسبی پیدا نکردیم. ساعت ده صبح با دوست و همکار عزیز، حاج آقای خادم‌الذاکرین، دم در اتاق اساتیدِ مدرسه آیت الله گلپایگانی (ره) منتظر ایستادیم تا آقای نائینی بیاید. بالاخره استاد آمد. موضوع را با ایشان در میان گذاشتیم. گفت: من دو سال است که با خبرگزاری رسا مصاحبه نمی‌کنم. قبل از آن هم از من مصاحبه‌ای گرفتند و هنوز منتشر نکردند و من دیگر با آن‌ها مصاحبه نکردم. گفتم سال گذشته بعد از جلسه اساتید سطوح عالی، با شما مصاحبه داشتیم. گفت: پس قبل از انتشار آن، حتما بیاورید تا ببینم وگرنه به هیچ وجه منتشر نکنید. به رویِ‌چشمی گفتیم و از استاد اجازه گرفتیم که عکسی از ایشان بگیریم. استاد، انگار خوش نداشت در میان دیدگان طلبه‌ها دوربینِ خبرنگار یا عکاسی او را شکار کند. تذکر داد زود عکس بگیرد لطفا. گرفتیم و از استاد خداحافظی کردیم. البته قبل از آمدن حاج‌آقای نائینی، حجت‌الاسلام دکتر هدایتی، استادِ راهنمای پایان‌نامه‌ام را دیدم و سلام و عرض ادبی کردم تا یادم نرود که مسأله اصلیِ این روزهای من، نوشتن پایان‌نامه است.

 بعد از خداحافظی با دوست عزیز، آقای خادم‌الذاکرین، برای بازبینی مصاحبه دکتر رفیعی، خطیب مشهور و توانای کشور، باید خدمت ایشان می‌رفتم. وی مدیرگروه رشته شیعه‌شناسیِ مجتمع عالی امام خمینی (ره) است. به محل کارشان رفتم و متن مصاحبه را برای بازبینی به وی دادم. خواستم همان  ابتدا چند عکس بگیرم که تذکر داد اجازه بدهید لباس –عبا و عمامه- بپوشم بعد... چند دقیقه‌ای طول کشید تا شش صفحه مصاحبه را خواند. تقریبا دو صفحه‌اش را حذف کرد و تأکید داشت که قسمت‌هایی که مشخص کرده است را حذف کنیم. موقع رفتن گفتم حاج آقا ما از شما عکس داریم، ولی دوست داریم عکسِ تروتازه‌ و به‌روزی از شما داشته باشیم. اگه اشکالی نداره، لباس بپوشید تا عکس بگیرم. البته اصراری نداشتم و نمی‌خواستم مزاحم حاج‌‎آقا هم باشم. آقای رفیعی هم انگار از لحن صحبت من فهمیده بود که اصراری برای عکس‌گرفتن ندارم و گفت: پس همان عکس‌هایی که دارید خوب است و از آن استفاده کنید. با حاج‌آقا خداحافظی کردم و از اتاقش بیرون آمدم.

موقع خروج از مجتمع، داشت مراسم رونمایی از سه اثر جدید حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی زیده عزه_ شروع می‌شد. این سه کتاب شامل: «پیام امام امیرالمؤمنین» شرحی جامعی از نهج‌البلاغه است که در 15 جلد و با کار گروهی جمعی از محققان برجسته در مدت 20 سال به سرانجام رسیده است.

«منتخب آثار بحارالانوار» ویرایشی است بر کتاب بحارالانوار علامه مجلسی که برخی از روایات ضعیف و تکراری از آن حذف شده و شروحی درباره مسایل روز و روایات پیچیده به آن اضافه شده است.

«دایرة‌المعارف فقه مقارن» -سه جلد- هم یک دوره فقه تطبیقی است که به روش دانشنامه‌نگاری و موسوعه‌نگاری تنظیم شده است. هر کدام از این سه کتاب در حوزه خود آثار ارزشمندی محسوب می‌شوند.

حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی در خصوص تدوین این سه اثر، نکات قابل توجهی بیان کردند که ذکر دو نکته‌اش در اینجا خالی از لطف نیست؛ اول اینکه ایشان نگارشِ جمعی و کارِ گروهی را دلیل برکت و خلق چنین آثاری دانست. و دوم اینکه ایشان در مورد کتاب «پیام امام امیرالمؤمنین» گفتند: خواستیم نهج‌البلاغه -که مثل خود امیرالمؤمنین غریب است- را به زبان روز به تحریر در بیاوریم تا افراد بسیار زیادی بتوانند از این کتاب استفاده کنند. این مرجع عالی‌قدر در ادامه گفتند اگر کتاب کفایه را به من بدهند، متن سنگین آن را به متنی بسیار روان و ساده تبدیل می‌کنم؛ اما چه کنیم که اگر کتاب ساده شود، آقایان می‌گویند جنبه علمی ندارد!

پی‌نوشت: مصاحبه با دکتر رفیعی را می‌توانید در سایت رسای اندیشه بخوانید.
  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی


  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

حضرت فاطمه (س) الگویی نمونه برای برون‌رفت از شرایط فتنه‌ نفاق

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۵۷ ب.ظ | ۵ نظر

جلسه ماهیانه طلاب و فضلای اردکانیِ مقیم قم در شب میلاد حضرت فاطمه زهرا (س) (شنبه‌شب) با حضور حجت‌الاسلام والمسلمین علی‌رضا اعرافی، امام جمعه محترم میبد برگزار شد.

رئیس جامعه‌المصطفی‌العالمیه در ابتدای سخنان خود با تبریک میلاد حضرت زهرا (س) و همچنین میلاد حضرت امام خمینی (ره)، بیان داشت: در تفاسیر، در شأن نزول سوره ضحی آمده است که مدتی وحی بر پیامبر خدا قطع شد و این اتفاق، پیامبر گرامی اسلام را بسیار اندوهگین کرد.

وی با اشاره به ناراحتی پیامبر خدا به خاطر «قطع وحی الهی»، نه به دلیل زجرها و سختی‌ها و چالش‌ها و جنگ‌هایی» که در راه تبلیغ دین اسلام متحمل شده بود، پیام کلی سوره ضحی را غم و شادیِ متعالی و آسمانی دانست و افزود: غم و شادی انسان‌ها یک پدیده روان‌شناختی، نسبی و تابع میزان معرفت و شخصیت افراد است؛ غم و شادی انسان مادی به خاطر نان است؛ اما هرچه شخصیت و معنویت انسان رشد کند، غم و شادی او نیز متعالی می‌شود.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیان داشت: شما اگر زندگی‌ علی‌بن‌ابیطالب (ع) را مطالعه کنید، متوجه می‌شوید که غم و شادی علی (ع) مانند غم و شادی امثال ما نیست و به خاطر به دست‌آوردن و یا از کف‌دادن امور مادی و پست، خوشحال و ناراحت نمی‌شود.

وی «غم و شادی» را یکی از شاخص‌های سنجش‌ انسان‌ها برشمرد و خاطرنشان کرد: گاهی افراد در مواضع سیاسی می‌گویند که انسان‌ها باید نشاط و شادابی داشته باشند؛ ولی این لذت‌های طبیعی چیز مهمی نیست؛ حقیقت مسأله این است که «شادابی و نشاط» مثل غم و حزن، «تابعی از درجه معرفت انسان‌هاست» و غم و شادی‌هایی مهم، و نشانه درجه شخصیت انسان‌هاست که آسمانی و متعالی باشد.

امام جمعه میبد یادآور شد: اگر غم انسان، مثل غم علی (ع)، الهی شد، مایه کمال و تعالی انسان، و موجب اجر و ثواب است؛ مثل غمی است که شیعیان برای امام حسین می‌خورند.

وی ابراز داشت: در شرایطی که پیامبر خدا به خاطر قطع نزول وحی بسیار ناراحت بود، سوره ضحی نازل شد. خداوند در این سوره خطاب به پیامبر می‌فرماید «و لسوف یعطیک ربک فترضی؛ آنقدر خداوند نعمت‌های آسمانی را بر تو فرو خواهد فرستاد و تو را غرق نعمت‌های الهی خواهد کرد که تو به مقام خوشنودی برسی».

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگ، «سوره کوثر» را یکی از بارزترین مصادیق وعده الهیِ «ولسوف یعطیک ربک فترضی» برای خوشنودی و رضایت پیامبر خواند و گفت: این رضایت فقط برای خود پیامبر نیست، این نعمت برای امت پیامبر تا قیام قیامت است و این بزرگترین شگفتی در وجود نازنین فاطمه زهرا (س) است. آنقدر در وجود شریف بانویی که بنابر قول مشهور شیعه 18سال بیشتر نداشت، برکات جمع است که پیامبر خدا در برابر این نعمت بزرگ باید نماز بخواند و قربانی کند. این شأن فاطمه زهرا (س) است.

وی با اشاره به روایتی که در اصول کافی در شأن و مقام حضرت فاطمه (س) آمده اظهار داشت: طبق این روایت جبرئیل امین به صورت مکرر در فاصله 75 یا 95 روزی که فاطمه زهرا (س) بعد از پیامبر خدا در قید حیات بودند، بر ایشان نازل می‌شد و او را تسلی می‌داد.

حجت‌الاسلام والمسلین با بیان اینکه یکی از القاب فاطمه زهرا محدَّثه است، یعنی زنی که ملائکه با او سخن می‌گویند، تأکید کرد: سخن‌گفتن ملائکه با یک شخص به سادگی محقق نمی‌شود. روح و جان انسان باید به‌قدری پاک و ملکوتی شود و اوج بگیرد تا بتواند مخاطب ملائکه باشد. آن هم با جبرئیل، که بنابر قول مشهور، برترینِ ملائکه است.

وی ادامه داد: شاید انبیای اولوالعزم فقط در این مرتبه بودند که بتوانند مستقیم، مورد خطاب جبرئیل باشند. این روایت، از مهم‌ترین روایاتی است که مقام ولایی فاطمه زهرا (س) را نشان می‌دهد. این شخصیت به قدری تعالی پیدا کرده و در سنین پایین عمر، مراتب عرفانی را در نوردیده که جبرئیل هم او را مورد خطاب قرار می‌دهد.

امام جمعه میبد، «مصحف فاطمه (س)» را «رهاورد ارتباط حضرت فاطمه (س) با عالم غیب» برشمرد که ائمه طاهرین (ع) فرمودند این مصحف در دست ما به امانت می‌چرخد و از امامی به امام دیگر سپرده می‌شود.

وی با تأکید بر اینکه «سوره کوثر» و «مصحف فاطمه (س)» از عالی‌ترین درجات عرفانی و ولایی ایشان است، در ادامه به واکاوی فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی حضرت زهرا (س) پرداخت.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم «فعالیت‌های حضرت فاطمه (س) بعد از رسول خدا» را از «مهم‌ترین و کم‌نظیرترین فعالیت‌های تاریخ اسلام» دانست و اظهار داشت: مدیریت فاطمه زهرا (س) در شرایط پس از پیامبر خدا از دشوارترین مدیریت‌های اجتماعی و سیاسی بود؛ زیرا اگر به تاریخ مراجعه کنید خواهید دید که مدینه‌ی بعد از پیامبر خدا، که مهبط وحی و جایگاه نبوت و رسالت و امامت بود، یک‌پارچه به تاراج رفت و به پایگاهی برضد امامت و ولایت مبدل شد.

حجت‌الاسلام والمسلین اعرافی «چند جریانِ نفاقِ به‌هم‌پیوسته‌ای که به خاطر منافع مشترک با هم متحد شده بودند» را «جریان اقلیتِ منسجمی» برشمرد که در برابر وصیت پیامبر خدا قرار گرفتند و «اکثریت جامعه» از «این اقلیتِ طراحِ حیله‌گر» فریب خوردند و تحت سیطره فکری این «اقلیت نفاق» قرار گرفتند.

وی با بیان اینکه «اکثریت جامعه» یا «تحت تأثیر اقلیت» قرار گرفتند یا اینکه «ترسیدند و به گوشه‌ای خزیدند»، این دو گروهِ از اکثریت را «فریب‌خورده‌ی اقلیت نفاق» برشمردند که گروه چهارمِ «اقلیت حق» را در دفاع از حقانیت تنها گذاشتند.

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بیان داشت: در این شرایط بسیارتاریک و دشوار، همان فاطمه‌ای که جبرئیل بر او نازل می‌شود، همان فاطمه‌ای که مصحف دارد که منشورِ معارف الهی و تفسیر آیات وحی است و همان فاطمه‌ای که شأن نزولِ سوره هل أتی و آیه مباهله است، وقتی وارد عرصه سیاست می‌شود، پیشگام بزرگانی مثل سلمان و ابوذر و مقداد است، و یک‌تنه در برابر این امواج توفنده فریب و فتنه‌های ویران‌گر اجتماعی قدعلم می‌کند. این کار فاطمه (س) است و هر کسی نمی‌تواند به اینجا برسد. پیامبر خدا زنان دیگر و اقوام و خویشان زیادی داشت، اما زنی با این قامت و در این طرازِ ولایی و اجتماعی و سیاسی وجود نداشت.

وی «خطبه فدکیه» را ترجمانِ «ابعاد معرفتی و شخصیتی فاطمه (س)» دانست و اظهار داشت: بخشی از این خطبه، نشان‌دهنده یک تهدید سیاسیِ جامعِ دقیقِ شرایط مدینه است و هرچند حضرت فاطمه (س) در ظاهر و عمل نتوانست ورق را بگرداند، اما در تئوری و نظر در کل تاریخ اسلام اثر گذاشت؛ چراکه ترس این بود که کلیت جریان حق رنگ ببازد و فاطمه زهرا (س) جلوی این را گرفت و این کار هر کسی نبود.

ایشان در پایان این بخش از صحبت‌هایش زندگی نورانی حضرت زهرا (س) را در همه ابعاد شخصیتی، معرفتی، خانوادگی، اجتماعی و سیاسی، علم، معرفت، عبادت و در همه ابعاد در قله دانست که الهام‌بخش و اسوه همه زنان و مردان عالم است.

حجت‌الاسلام و المسلین اعرافی در بخش دیگری از سخنانش درباره رسالت و حساسیت حوزه علمیه در دنیای امروز به سخنرانی پرداخت و گفت: امروز انقلاب اسلامی در چهارراه فکر و معرفت جهان قرار گرفته است و نمی‌‎تواند از معادلات فکری و فرهنگی جهان بی‌اطلاع و جدا باشد.

وی ادامه داد: انقلاب اسلامی از درون حوزه قم برخواسته و معادلات اجتماعی و سیاسی جهان و معادلات مذهبی و فکری و معرفتی دنیا را تغییر داده است و همه عالم هم نگاهشان به حوزه شماست.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی اظهار داشت: گاهی ما به عنوان یک طلبه فکر می‌کنیم آمدیم یک درسی بخوانیم؛ ولی امروز حوزه ما اینگونه نیست. این جایگاهی که من و شما به آن انتساب فکری داریم، یک جایگاه بسیار مهم است و شک نکنید این جایگاه حوزه مورد تهاجم‌های بسیار سنگین‌تر بوده و در آینده نیز خواهد بود.

وی تأسیس حوزه نوین توسط مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری در سال 1300 را نقطه عطف تاریخ حوزه‌های علمیه دانست که اکنون 93سال از عمر این حوزه می‌گذرد و همه دنیا این حوزه را تحت نظر دارند.

حجت‌الاسلام و المسلمین اعرافی افزود: این حوزه نوین، در چهل پنجاه سالگی خود امامی را به عرصه مدیرتی کشور و مدیریت جهانی آورد که آثار کار و انقلاب او روشن است. حتما دنیا روی این حوزه حساب می‌کند و می‌خواهد ببیند چه چیزی در عمق و درون این حوزه نهفته است که توانسته این چهره‌ها را تربیت کند و این افکار را ارائه دهد و انقلابی با این عظمت پدید بیاورد. هر کسی باشد حق دارد که این نهاد را بشناسد.

وی خطر نفوذ دشمنان و رقیبان برای شناخت حوزه و با هدف رخنه و تأثیرگذاری در این نهاد مقدس را گوشزد کرد و اظهار داشت: حوزه نمی‌‎تواند از معادلات فکری و فرهنگی جهان بی‌اطلاع و جدا باشد، و این امکان‌پذیر نیست. امروز در اختیار من و شما نیست که بگوییم می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم.

حجت‌الاسلام والمسلین اعرافی در پایان با اشاره به ترویج جریان‌های الحاد و مادی و ضددینی، وظیفه حوزه‌های علمیه را بسیار خطیر و مهم دانست.


گزارش کامل این جلسه را در سایت مرابطون مطالعه کنید.

این خبر در خبرگزاری رسا و سایت اردکان گویا منتشر شد.

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

سیری در زندگانی آیت‌الله فاضل اردکانی

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

در علم و عمل، یگانه‌ی دوران خود و از نوادر تاریخ حوزه‌های علمیه بود و آثار و برکات زیادی برجای گذاشت. با همه این اوصاف دریغ که شخصیت ایشان در میان مردم عالم‌دوست شهر خود، اردکان نیز ناشناخته مانده و زندگی و سیره اخلاقی و رفتاری‌اش به فراموشی سپرده شده است. مردم اردکان نام این عالم بزرگ را از طریق تابلو کتابخانه به خاطر سپرده‌اند؛ کتابخانه آیت‌الله فاضل.[1]

آیت‌الله حاج شیخ محمدحسین فاضل اردکانی (ره) به سال 1225ه.ق در اردکان به دنیا آمد. برخی ولادتش را 1230 نقل کرده‌اند. ولادت ایشان در خانواده علم بود و پدر بزرگوارش آیت‌الله محمداسماعیل اردکانی، از عالمان و حاکمان شرعِ زمان خود در اردکان به شمار می‌آمد. نام ایشان در کتب تراجم، «حسین» و گاه «محمدحسین» ضبط شده است.


تحصیلات

آیت‌الله فاضل اردکانی از همان ابتدایی که خواندن و نوشتن را فراگرفت، مقدمات علوم دینی را نزد پدرش که از علمای بنام اردکان بود، آغاز نمود. عمویش محمدتقی اردکانی که عالم و مدرس بزرگ علوم دینی بود، با دیدن هوش و ذکاوت ذهنی او، از برادرش خواست تا وی را برای تعلیم و تربیت علوم دینی به یزد –نزد خودش- بفرستد. پدر با پیشنهاد برادر موافقت نمود و محمدحسین را نزد آیت‌الله محمدتقی اردکانی که در آن زمان ریاست حوزه علمیه یزد را بر عهده داشت، فرستاد. وی تربیت محمدحسین را شخصا برعهده گرفت و از مقدمات تا سطوح عالی را به او آموخت.

آیت‌الله فاضل اردکانی پس از اتمام دروس سطح حوزه در یزد، جهت کسب مدارج علمی و اجتهاد ابتدا به حوزه علمیه قزوین سفر کرد و در آن‌جا از درس محمدتقی بَرَغانی، معروف به شهید ثالث (م1246ق) و برادرش ملامحمدصالح برغانی (م1271ق) استفاده برد و در درس فلسفه و حکمت ملاآقا حِکمی شرکت جست.

وی پس از استفاده از محضر بزرگانِ قزوین، برای ادامه تحصیلات عازم کشور عراق و از آن‌جا با شور و اشتیاق فراوان وارد حوزه علمیه کربلا شد. نجف و کربلا در آن روزگار بزرگ‌ترین حوزه شیعیان به شمار می‌رفت و علما و مراجع بزرگی در آن به تدریس مشغول بودند. طلبه جوان اردکانی که اکنون 21سال داشت، در شهر مقدس کربلا به حوزه درس مجتهد بزرگ شریف‌العلما ملحق گشت و با موفقیت به تحصیل ادامه داد و تقریرات درس استاد را در مبحث بیعِ فضولی از کتاب تجارت نوشت.


دریافت لقب فاضل

آخوند اردکانی پس از وفات شریف‌العلماء به حلقه درس فقیه اصولی، سید ابراهیم قزوینی (م1262ق) صاحب کتاب ضوابط‌الاصول و دلائل‌الاحکام درآمد و از شاگردان برجسته و مورد اعتماد استاد گردید؛ به گونه‌ای که تا او در محضر درس استاد حاضر نمی‌شد، آیت‌الله قزوینی درس را آغاز نمی‌کرد. همچنین  آیت‌الله قزوینی برای نشان دادن مقام علمی و فضل و کمال شاگرد برجسته خود به وی لقب «فاضل» عطا کرد و از آن به بعد نام آیت‌الله اردکانی در میان خاص و عام به «فاضل اردکانی» شهرت یافت و در کربلا و نجف بلندآوازه گشت.


کرسی تدریس در صحن امام حسین (ع)

آیت‌الله فاضل اردکانی با شور و شوق تحصیلات خود را در شهر مقدس کربلا به پایان رساند و از بسیاری از علمای آن روزگار اجازه اجتهاد کسب نمود. وی سپس در همان شهر، و در کنار بارگاه حضرت سیدالشهدا –علیه السلام- اقامت گزید و روزها در صحن بزرگ آن حضرت به تدریس پرداخت. او آن‌چنان در فقه و اصول بین علما و فضلا مشهور شد که سیل طلاب و مشتاقان علم، به سوی کربلا و حوزه درسی ایشان روانه شدند. فضل و کمالش بر سر زبان‌ها افتاد و نام «آخوند اردکانی» و عظمت حوزه درسی‌اش بلندآوازه گشت. بازار دانش در روزگار او، در کربلا رونق یافت و باعث هجرت فضلا و تشنگان علوم اهل بیت (ع) به این شهر گردید. تا جایی که آوازه‌اش در همه بلاد شیعه پیچید و مرجع استفاده اجلاء و اکابر بود.


اقامه نماز جماعت در خیمه‌گاه امام حسین (ع)

آیت‌‎الله العظمی بهجت (ره) فرمودند: مرحوم آخوند اردکانی در خیمه‌گاه کربلا اقامه جماعت نموده بود و بعد و قبل از ایشان شنیده نشد که کسی به جای صحن حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) در خیمه‌گاه نماز جماعت خوانده باشد.

البته گاهی ایشان نماز مغرب و عشا را در صحن مطهر امام حسین (ع) نیز اقامه می‌کرد ولی بیشتر در محاذات خیمه‌گاه حسینی به جماعت می‌گزارد. همچنین نوشته‌اند که فرزند آیت‌الله فاضل اردکانی، شیخ محمد فاضل نیز در کربلا زندگی می‌کرد و از ائمه جماعات آستانه حسینی به شمار می‌آمد.


مقام علمی فاضل اردکانی

آیت‌الله فاضل اردکانی از معاصرین فقیه بزرگ شیعه، شیخ مرتضی انصاری بود. در آن زمان شیخ انصاری ساکن نجف اشرف و آخوند اردکانی مقیم کربلا بودند و معروف است که کربلایی‌ها به نجفی‌ها می‌گفتند: آخوند ما از شیخ شما اعلم است و نجفی‌ها به کربلایی‌ها می‌گفتند: شیخ ما از آخوند شما اعلم است.

علامه سیدعلی حسینی میبدی و آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدحسین شهرستانی که هر دو از شاگردان آخوند اردکانی بوده‌اند، ایشان را در درجات علمی، اعلمِ بر شیخ‌الفقهاء و المجتهدین، حاج شیخ مرتضی انصاری می‌دانستند.

آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری درباره علم و دانش فاضل اردکانی فرموده‌اند: مرحوم [آیت‌الله] سیدمحمدحسین شهرستانی بالای سر مبارک حضرت سیدالشهداء (ع) قسم یاد کرد که ایشان [فاضل اردکانی] از شیخ انصاریِ استادالفقهاء، اعلم است.

شیخ اسماعیل محلاتی، یکی از شاگردان فاضل اردکانی که حالات خود را در آخر کتاب «انوارالعلم و المعرفه» نوشته است می‌گوید: من که به عتبات برای کسب علوم رفتم، شاخص کربلا دو نفر بودند. یکی آخوندملاحسین اردکانی که الحق و الانصاف در صف اول علمای غیبت کبری واقع است و دیگری شیخ زین العابدین مازندرانی که او هم امتیاز بسزایی داشت.


آخوند خراسانی در محضر درس فاضل

از مرحوم شهرستانی نقل شده که مرحوم آخوند ملامحمدکاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول، در زمان حیات استادش مرحوم شیخ مرتضی انصاری برای زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) به کربلا رفت. در یکی از روزها بعد از اتمام زیارت، دید در صحن مطهر عالمی در حال تدریس  است و قریب هفتاد، هشتاد طلبه پای منبر او نشسته‌اند. می‌پرسد این عالم کیست؟ می‌گویند: آخوند  اردکانی.  آخوند خراسانی هم به جمع شاگردان می‌پیوندد و به درس ایشان گوش می‌دهد. در این بین مرحوم اردکانی مسأله‌ای را از شیخ انصاری نقل کرد و دو اشکال بر آن وارد نمود و درس را به پایان برد. از این رو هنگام بازگشت به نجف، به درس استادش شیخ انصاری حاضر شد و داستان را گفت و اشکالات را به طور کامل بیان کرد. ولی آخوند خراسانی بر واردبودن اشکال دوم هم اصرار داشت. مدتی مناظره بین استاد و شاگرد طول کشید تا اینکه یکی از طلاب به شوخی به دوستش گفت: نگاه کن! چطور این آخوند [خراسانی] اقوال آن آخوند [اردکانی] را تأیید می‌کند. دیگری گفت: بعد از آن آخوند، چشم ما به این آخوند روشن! به این ترتیب لقب «آخوند» بر محقق خراسانی ماند.


تربیت شاگردان بزرگ

شاگردان زیادی در محضر پرفیض او زانو زدند و به درجات عالی علم و اخلاق رسیدند. برخی از شاگردان وی در آینده‌ای نزدیک از بزرگ‌ترین مراجع تقلید شیعه شدند و خدمات شایان و بی‌پایانی را به مکتب تشیع و حتی عالم اسلام در کارنامه نورانی خود به ثبت رساندند. در اینجا تنها نام برخی از شاگردان مشهور ایشان را ذکر می‌کنیم: آیت‌الله میرزامحمدتقی شیرازی، مرجع استعمارستیز شیعه و صاحب فتوای جهاد مردم عراق علیه انگلیس. علامه سیدمحمدحسین شهرستانی (م1315ق) که تقریرات «درس خارج اصول» فاضل اردکانی را به چاپ رسانده است و کرسی تدریس فاضل اردکانی پس از فوت به او رسید. عالم بزرگ شیعه آیت‌الله العظمی سیدمحمد فشارکی (1253-1316ق) آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم. آیت‌الله آقاسیدحسن رضوی قمی کشمیری، پدر بزرگ عارف و معلم اخلاق، آیت‌الله سیدعبدالکریم کشمیری که در  حرم حضرت معصومه (س) کنار علامه طباطبایی مدفونند. عالم پرکار و صاحب آثار متعدد، علامه سیدعلی حسینی میبدی (م1313ق). عالم ذوفنون آیت‌الله ملاحبیب شریف کاشانی (متوفای1340ق) که نزدیک به دویست اثر در علوم مختلف از وی برجای مانده است. عارف بی‌بدیل سیداحمد کربلایی، شاگرد عارف بی‌نظیر، ملاحسینقلی همدانی

 

خدمات علمی و تألیفات

آیت‌الله فاضل اردکانی علاوه بر تربیت شاگردان برجسته و فقهای نامدار که برخی از آن‌ها در مسند مرجعیت شیعه  و نیابت امام زمان (ع) قرار گرفتند، در جهت پیشبرد مسائل اجتهادی شیعه، از نوشتن و قلم زدن در عرصه معارف فقهی و اصولی غفلت نکرد و آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشت. نام برخی از آثار ایشان که بدان دست یافتیم، چنین است:

کتاب‌الطهاره، تقریرات درس استادش شریف‌العلما در بحثِ بیع فضولیِ کتاب تجارت، کتاب‌الصلاه، تعلیقات بر کتاب ریاض‌المسائلِ فقیه بزرگ سیدعلی طباطبایی، کتاب‌المتاجر، تقریرات بر کتاب معالم‌الاصول فرزند شهیدثانی، شوارق‌الالهام، تقریرات درس اصول استاد و عموی خود، آیت‌الله محمدتقی اردکانی، شرح نتایج‌الافکار

متأسفانه اکثر آثار ایشان به چاپ نرسیده است و آن‌گونه که برخی از آگاهان گفته‌اند، این آثار نزد فرزند ایشان، شیخ محمد -که در کربلا نماز جماعت برپا می‌داشت- بوده است. صاحب اعلام الشیعه می‌‎گوید: به گمانم این کتاب‌ها در تهران نزد «سیدمحمد خزانه تهرانی»، ربیبِ «شیخ محمد» یادشده، باشد.


ویژگی‌های اخلاقی از زبان بزرگان

از جمله ویژگی‌های فاضل اردکانی، رک و راست‌گویی، خوش‌محضری، شوخ‌طبعی، داشتن مزاح در کلام، صراحت لهجه و گریز از شهرت و ریاست است که در میان علما به این اوصاف مشهور می‌باشد. با مطالعه مطالب کمی که از حالات ایشان باقی مانده، می‌توان شخصیت این عالم بزرگ را مصداقی از این روایت منقول از حضرت رسول (ص) دانست که: هرگاه پنهان و آشکار بنده‌ای با هم یکسان شد (و دوز و کلک و نفاق و حقه‌بازی، و دوری و ریاکاری از او دور شد) خداوند متعال می‌فرماید: این شخص بنده واقعی من است. (مشکاه‌الانوار، ص554)

محدث شهیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمی –صاحب کتاب ارزشمند مفاتیح‌الجنان- (1294-1359ق) در کتاب «فوائدالرضویه»، پس از نقل زندگی‌نامه مختصری از آیت‌الله فاضل اردکانی، درباره ایشان می‌نویسد: «آیت‌الله فاضل به مقام و ریاست اعتنا نمی‌کرد. دارای اخلاق کریمانه، شاد و بشاش و بسیار خوش‌محضر و دل‌رحم بود و در حق‌گویی و تبعیت از حق، از ملامت هیچ کس ابایی نداشت.»

آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری نیز درباره استاد خود آیت‌الله‌العظمی فاضل اردکانی می‌گوید: «مردی که دنیا را به نظر مسخره می‌دید، ولی در باطن نسبت به امور معنوی بسیار جدی بود.»

نویسندگان کتب تراجم درباره ایشان نوشته‌اند: با آنکه مقام مرجعیت و زعامت تشیع به او روی آورده بود، اعتنایی به آن نداشت. زاهد بود و مطلب حق را بی‌مهابا (و بدون ترس و رودربایستی) مطرح می‌کرد.

آیت‌الله حاج آقامرتضی حائری، به نقل قول از پدر بزرگوارشان، آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) می‌نویسد: «بعضی مطالب مرحوم والد از ایشان [آیت‌الله فاضل اردکانی] نقل می‌کرد که دلالت داشت بر آزادی مطلق و حریت کامله ایشان، و این‌که برای حفظ اعتبارات دنیوی به اندازه بال مگسی ارزش قائل نبوده است.»

آیت‌الله‌العظمی بهجت (ره) درباره ایشان می‌فرماید: «از جمله کسانی که هم در عملیات متوغل و متعمق بوده‌اند، و هم در اخلاق عجیب بوده‌اند، مرحوم فاضل اردکانی است. حالات او کتابی پرمنفعت در اخلاق است. اگر حرف‌های ایشان گردآوری می‌شد، یک کتاب کرامت و اخلاق بود. عجایب و غرایب بسیار از او سر می‌زده و هیچ کس نمی‌تواند مثل او باشد. ای کاش کسی احوال او را می‌نوشت.


وضو ندارم

آیت‌الله شبیری زنجانی فرمودند: سال 1287 ناصرالدین‌شاه با عنوان سلطنت به عتبات عالیات می‌رود... در این سفر یک بار ناصرالدین‌شاه در حرم امام حسین (ع) بود که اذان ظهر گفته شد. اتفاقا فاضل اردکانی هم در حرم بود. شاه خطاب می‌کند که آقا اقامه جماعت کنند و ما هم با ایشان نماز بخوانیم. فاضل اردکانی که بی‌اعتنا به دنیا و مافیها بوده است، می‌گوید: وضو ندارم. به این مسائل اهمیت نمی‌داد که شاه است یا به شاه بگوید صبر کن بروم وضو بگیرم.


دیناری از وجوهات را قبول نمی‌کنم (حکایتی از زبان آیت‌الله خاتمی)

آیت‌الله شبیری زنجانی فرمودند: زمانی به دیدن حاج آقا روح‌الله خاتمی که به قم آمده بودند، رفتیم. مرحوم حاج آقامرتضی حائری و حاج شیخ محمدعلی صدوقی هم حضور داشتند. ایشان در آن دیدار دو قضیه نقل کرد که یکی از آن‌ها مربوط به فاضل اردکانی می‌شود. مرحوم خاتمی از آقاشیخ محمد یزدی، از پدرش حاج محمد جعفر که وکیل میرزای شیرازی در کربلا بوده است، نقل کردند که: میرازی شیرازی نامه‌ای به حاج محمدجعفر می‌نویسد که برو نزد فاضل اردکانی و به ایشان بگو امور کربلا را خودت قبول کن. دیگر نمی‌خواهد وجوهات و استفتائات شهر کربلا را برای من بفرستی... حاج محمدجعفر می‌گوید نزد فاضل اردکانی رفتم و سلام میرزا را رساندم و گفتم از ناحیه میرزا این پیغام را آورده‌ام. فاضل اردکانی در پاسخ گفت: دیناری از وجوهات را قبول نمی‌کنم، پاسخ استفتائات را هم نمی‌دهم، رساله هم نمی‌نویسم. مگر فلان کس برای چندتا هندی پِنتی رساله نوشت کار خوبی کرد! مرجعیت میرزا بس است. میرزا، زحمت را از دوش ما برداشته است.


عمدا زیر بار مرجعیت نرفت

آیت‌الله‌العظمی بهجت می‌فرماید:... یکی از موارد زهد آخوند فاضل اردکانی (ره) این بود که با آن همه علم و فضل و مقام، [پس از فوت شیخ انصاری] مرجعیت را قبول نکرد و به مرحوم میرزاحسن شیرازی که به درس او می‌آمد، ارجاع داد؛ در صورتی که بعضی از شاگردان شیخ انصاری (ره) گفته بودند: آخوند اردکانی بر خود شیخ هم مقدم است.


جان‌دادنی شگفت

از راه‌های شناخت شخصیت و اندازه معرفت افراد، چگونگی روبروشدن آنان با مسأله مرگ و نحوه ورود آنان به عالم آخرت است، و همان‌طور که چگونه‌زیستن و اعتقاد و اعمال انسان بر خواب او اثر می‌گذارد، بر نحوه جان‌دادن و مرگش نیز مؤثر است.

آیت‌الله حاج آقا مرتضی حائری (ره) درباره نحوه جان دادن فاضل اردکانی می‌نویسد: پدرم، آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری که در موقع مرگ مرحوم فاضل اردکانی در سامراء بوده‌اند، فرمودند: «یکی از سادات کربلا برای من نقل کرد که شب مردن مرحوم فاضل اردکانی، عده‌ای از مردم اطراف او جمع بودند؛ چون اهل کربلا خیلی شیفته صفا و سادگی ایشان بوده‌اند. ایشان اطرافیان را جواب می‌کند و می‌گوید بروید، من می‌خواهم بمیرم! وقتی مردم می‌روند، به پسرش –ظاهرا به نام شیخ محمد- می‌گوید که آب برای من بیاور. با وجودی که به خاطر مرض استسقاء، بنابر سفارش پزشکان می‌بایست کم آب بخورد، آبِ مفصلی می‌خورد و کاملا سیراب می‌شود. بعدا (به لهجه اردکانی) می‌گوید: آب خوبی (خشی) خوردیم، مردن خوبی (خشی) هم می‌کنیم. و بعد خودش رو به قبله دراز می‌کشد و می‌میرد! «هنیئاً لأرباب النِعیم نعیمهم»


دفن در حائر حسینی

آیت‌الله فاضل اردکانی پس از 77سال، عمر بابرکت و کسب علم و فضیلت در شهر مقدس کربلا در سال 1302ه.ق در به ملکوت اعلی پیوست. با فوت ایشان، بازار کربلا تعطیل شد و خیل عظیم جمعیت برای تشییع پیکر پاک آن عالم و فقیه بزرگ به حرکت درآمد و جنازه ایشان را در حائر حسینی (ع) در مقبره استاد بزرگوارشان  آقاسیدابراهیم قزوینی، نزدیک صحن کوچک حضرت سیدالشهدا (ع) به خاک سپردند. [2]


مطلب مرتبط: الگوی وقار؛ سیری در زندگی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری اردکانی

-----------

[1] آیت‌الله خاتمی (ره) پس از تخریب و بازسازی ساختمان حوزه علمیه در سال 1344، کتابخانه‌ای در مدرسه علمیه اردکان تأسیس، و برای زنده‌نگاه‌ داشتن یاد این عالم جلیل‌القدر، به نام «آیت‌الله فاضل اردکانی» نامگذاری نمود. در سال 1371ش، ساختمان جدیدی در بیرون از حوزه، برای این کتابخانه ساخته شد و با نظارت دولت به صورت کتابخانه‌ای عمومی درآمد که مورد استقبال همگان قرار دارد. همچنین در شهر اردکان دبستان آیت‌الله فاضل به یاد این عالم بزرگ نامگذاری شده است.

[2] «کریم‌الاخلاق»، اولین جلد از سری کتاب‌های "سیمای فرزانگان اردکان"، نوشته سیداسماعیل شاکر، با تخلیص و اندکی تصرف


 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

عصرِ یک، شنبه‌ی بهاری، با طعم ترک‌آباد

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ | ۴ نظر


ساعت 5:15 بعدازظهرِ شنبه‌، 9فروردین، با "محسن طلایی"، غرفه‌ی نقاشی ترک‌آباد را راه انداختیم. دو غرفه در اختیار ماست که در قسمت شرقی نمایشگاه نوروزی ترک‌آباد قرار دارد؛ یکی از آن‌ها، نمایشگاهی با موضوع "حجاب و عفاف" و دیگری با موضوع "ما می‌توانیم" پابرجاست که مسافرین نوروزی به صورت شبانه‌روزی می‌توانند از مطالب جذاب آن استفاده کنند؛ اما در روز فقط 4ساعت -دو ساعت صبح و دوساعت بعدازظهر- با حضور طلبه‌ها، بساطِ نقاشی پهن می‌شود و این دو غرفه پر می‌شود از بچه‌های قدونیم‌قد که نقاشی می‌کشند و از دست حاج‌آقا جایزه می‌گیرند.

صندلی‌ها را مرتب کردیم و مدادرنگی‌ها را روی میز گذاشتیم و محسن، جوایز را گوشه‌ی غرفه گذاشت و خودش روی صندلی منتظر نشست. طولی نکشید که غرفه، پر از فرزندانی شد که پدرومادرانشان را با اشتیاق به بساط نقاشی کشانده بودند. نقاشی‌شان که تمام می‌شد، صف می‌کشیدند تا به حاج‌آقا نشان دهند و جایزه بگیرند. محسن نیز به فراخور سن‌‎شان سؤالی می‌پرسید و جایزه‌ای تقدیم‌شان می‌کرد.

 غرفه شلوغ، و صف طولانی، و محسن تک و تنها در مقابل گرمایِ آفتاب، می‌بایست با همه بچه‌ها صحبت کند و سؤالی بپرسد و جایزه‌ای پیشکش کند. به خاطر همین گاهی از من می‌خواست که به یاری‌اش بشتابم.

من بیرون غرفه، نقاشی‌های بچه‌ها را برای نصب جلد می‌گرفتم و بچه‌ها را برای نقاشی‌کشیدن و جایزه گرفتن به غرفه هدایت می‌کردم.

محسن را در کلاس کفایه و درس خارج اصول استاد حیدری فسایی دیده بودم؛ ولی هیچ وقت این‌قدر دوست‌داشتنی به نظر نمی‌رسید که امروز -با سروکله‌زدن با بچه‌های قدونیم‌قد- به نظر می‌رسید؛ مخصوصا اینکه محسن از نوع "طلایی"اش هم هست!

فرزندان و پدرومادر واقعا از این نمایشگاه راضی بودند. یکی از مادران گفت ما به 7 استان رفته‌ایم، ولی هیچ کدام از شهرها بهتر از اینجا نبود. گفتم: نظر لطفتونه و خوبی از خودتون. گفتم همین مطلب رو که به من گفتین رو تو دفتر پیشنهادات هم بنویسید؛ نوشت: ما از 7 استان کشور دیدن کردیم؛ ولی اینجا از همه‌جا پربارتر و قشنگ‌تر و به نظر من تأثیرپذیرتر بود. ایکاش در سراسر ایران این‌چنین مراسم برگزار می‌شد...

معمولا کودکان و نوجوانان در این غرفه نقاشی می‌کشند؛ اما گاهی صحنه‌های جالبی در نمایشگاه خلق می‌شود؛ یک پیرمرد هفتادساله‌ی اصفهانی آمد و نقاشی کشید و پیش محسن رفت تا جایزه‌اش را بگیرد. محسن هم با همان برخورد جذابی که داشت خندید و گفت: به به! نقاشیِ کودکِ درونت را زیبا کشیدی! پیرمرد جایزه‌اش را گرفت و با خوشحالی آمد تا نظرش را در دفتر پیشنهادات بنویسد؛ چند دقیقه‌ای طول کشید تا نظرش را نوشت: اینجانب محمدعلی دادخواه از نجف‌آباد اصفهان، سنه 70سال. خداوند توفیق شما بده که همیشه از این کارها انجام دهید.

تنها کسی که امروز نقاشی‌اش را  با موضوع ایام فاطمیه کشید، دختری ده-دوازده ساله، از لرستان بود، که هیچ به ظاهرش نمی‌آمد که چنین نقاشی‌ای بکشد. وقتی این نقاشی را برای نصب‌کردن جلد می‌گرفتم، به یکی از همشهریان که در بیرون غرفه بود نشان دادم و گفتم که چه دختری این نقاشی را کشیده است. جمله جالبی گفت. گفت: ظاهر هیچ کس، نشان نمی‌دهد در فکرش چه می‌گذرد.

آن‌چه بیشتر از همه نظر بازدیدکنندگان را از این غرفه جلب کرده بود، حضور "حاج‌‎آقا" بود. شاید بعضی از خانواده‌ها تاکنون در زندگی‌شان با هیچ حاج‌آقایی برخوردی نداشتند و امروز به بهانه‌ی نقاشی کودکان‌شان، "حاج‌آقا" را از نزدیک دیده بودند و فهمیده بودند که حاج‌‌آقا، آنگونه که فکر می‌کردند نه تنها فرد غریبه‌ای نیست، بلکه بسیار مهربان و دوست‌داشتنی است.

خیلی از بازدیدکنندگان، به خاطر حضور "حاج‌آقا" در غرفه نقاشی، تشکر می‌کردند و بعضی‌ها هم قدردانی‌شان را مکتوب ‌کردند. نوشتنِ همه نظراتِ تشکرآمیزِ والدین دراین‌باره، سخن را به درازا خواهد کشاند. فقط به یکی از اونا اشاره می‌کنم: توفیق‌تان روزافزون، غرفه عالی بود. از حضور حاج‌آقای روحانی هم کمال تشکر  و قدردانی می‌شود.

اما من همچنان در این فکر، که چرا حاج‌آقای طلاییِ ما، دست‌تنهاست و دیگرحاج‌آقاهای شهر کجا هستند تا محسن را دریابند!

 

پی‌نوشت: البته این وجیزه، تنها گزارشِ یک روز از فعالیتِ طلاب زحمت‌کش اردکانی است که علاوه بر ترک‌آباد، در پارک‌شهر و میدان آزادیِ شهر نیز این طرح و طرح‌های جذاب دیگر را اجرا می‌کنند، که نباید زحمات بی‌دریغِ آن‌ها را نادیده گرفت. اجرشان با صاحب این روزها، حضرت فاطمه (س).

این مطلب در سایت اردکان‌گویا منتشر شد.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

الگوی وقار/سیری در زندگی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری اردکانی

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۱۱ ب.ظ | ۳ نظر

از درب مسجد زیرده که بیرون آمدی، سمتِ چپِ کوچه، به طرف میدان و محله علی‌بیک حرکت می‌کنی. از ساباطِ گِلی می‌گذری. حدود پنجاه قدم جلوتر، سمتِ راست، کوچه‌ای باریک با دیوارهای بلندِ خشت و گلی خودنمایی می‌کند. هنوز می‌توانی در میان گل‌ولای دیوار، کاشی کوچکی را ببینی که رویش نوشته شده: «کوچه محقق»؛ بی‌آنکه وارد کوچه شوی، ده قدم جلوتر، سمتِ چپ، زیر ساباط خشت و گلی، کوچه‌ای مسقف می‌بینی که پنجاه سال پیش، همه مردم اردکان با آن آشنا بودند و برای رتق‌ و‌ فتق امورشان به سوی آن روانه می‌شدند.

در پیچ و خم این کوچه، خانه ساده و محقّر، با بالاخانه‌ای تاریخی و کذایی و پله‌هایی کذایی‌تر وجود دارد؛ بالاخانه‌ای با سقفی از گِل و چوب‌های حصیری و نی‌مانند، که نزدیک شصت سال، حاکم شرع و بزرگ‌ترین عالم آن زمانِ اردکان، یعنی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری در آن نشست و برخاست داشته است. هنوز قسمتی از بالاخانه خراب نشده و پله‌های پیچ در پیچش از گزند زمان در امان مانده است. به سختی می‌توان باور کرد که روزی این‌جا، محل درس «حاجی» به طلاب، مکانی برای پاسخ‌گویی به مسائل شرعی، صندوق امانات مردم، حتی زردشتیان، و محل رسیدگی به دعواهای خانوادگی و مراجعات مردمی بود.

این بالاخانه که دری جدا از خانه داشت، محل رسیدگی به امور مردم بود. اتاقی بسیار ساده که با زیلویی فرش شده بود؛ حتی قسمتی از آن فرش معمولی هم نداشت و زمین، عریان بود. زمانی آقای فلسفی، خطیب مشهور ایران با آیت‌الله حائری در همین بالاخانه دیدار کردند. سال‌ها بعد آقای فلسفی در مراسم ختم مرحوم ملامحمد که در مسجد سپهسالار تهران برگزار شد منبر رفت و ضمن شرح مبسوطی از فضائل و زهد و ساده‌زیستی ایشان گفت: «از کوچه‌های دو متری عبور کردیم، به دهلیز کوچک و باریکی که یک نفر به زحمت از آن می‌گذشت وارد شدیم و از پله‌ها بالا رفتیم. شخصی دیدم که هیبتش مرا گرفت؛ در محلی بسیار ضیق و ساده، کوهی از سکینه و وقار و دائم‌الذکر به نام حاج ملامحمد حائری اردکانی می‌زیست.»


آیت‌الله حاج محمد حائری فرزند حاج ملاحسین، از عالمان برجسته و کم‌نظیر شهر اردکان در قرن اخیر است که در سال ۱۲۹۸هـ.ق در شهر اردکان، در خانواده‌ای مشهور به علم، پا به عرصه وجود گذاشت. زمانی که «ملامحمد» در سن دوازده سالگی تحصیلات خود را در اردکان آغاز کرد، از همان اوایل، استعداد و توانایی خود را در مسائل علمی نشان داد.  ایشان پس از چهار سال استفاده از اساتید اردکان، در حالی که حدود شانزده سال داشت، عازم اصفهان شد و نزد عالم بزرگ مرحوم آقاسیدمحمدباقر درچه‌ای به تعلیم و تکمیل فقه و اصول پرداخت. همچنین به همراه مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی نزد فیلسوف شهر، جهانگیرخان قشقایی به تحصیل حکمت پرداخت. ایشان دروس سطح را نیز در چهار سال به پایان برد و بعد از آن به اتفاق آیت‌الله بروجردی به نجف اشرف هجرت کرد و چهار سال هم در محضر اساتید آن‌جا زانو زد. آیت‌الله حائری در حوزه نجف از محضر درس اساتید بزرگ و آیات عظام: سیدابوالحسن اصفهانی، آقاشیخ محمدکاظم شیرازی، آقاشیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) و سیدمحمدکاظم یزدی (صاحب کتاب گرانسنگ عروه الوثقی) استفاده کرد و به تکمیل تحصیلات خود پرداخت تا موفق به دریافت اجازه اجتهاد از بزرگان نجف شد. مرحوم حائری همچنین در دوران حضور خود در نجف اشرف از محضر درس آیات عظام مرحوم آقاشیخ محمدحسین کمپانی، مرحوم حاج میرزاحسین نائینی، مرحوم آقاضیاء عراقی و آقاشیخ عبدالله ممقانی بهره‌ها گرفت.

جایگاه علمی و مردمی

آیت‌الله حائری به علت استعداد و نبوغش، در مدت چهارسالی که در نجف اشرف اقامت داشت، بین بزرگان و علمای آنجا مشهور و معروف بود. در سامرا حمامی ساختند که وقف‌نامه آن – که هنوز موجود است- به امضای سه نفر از بزرگان نجف رسید؛ آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی، آیت‌الله خویی – که هر دو از مراجع مشهور شیعه هستند- و همچنین مرحوم حاج ملامحمد حائری.

وی قصد اقامت همیشگی در نجف اشرف داشت؛ اما وقتی مادر‌ش با عده‌ای برای زیارت به عتبات می‌رود، با اصرار می‌خواهد او را به اردکان برگرداند. استادش آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدکاظم یزدی – فقیه شهیر و مرجع بزرگ آن زمان- گفته بود: او را از اینجا نبرید که دو سه سال دیگر مثل من است. سرانجام آیت‌الله حائری پس از حدود ۱۲سال تحصیل مداوم _۴سال در اردکان، ۴سال در اصفهان و ۴سال در نجف- در سن ۲۴سالگی، با چهار اجازه اجتهاد، به خاطر اصرار زیاد مادرشان – تاجایی که گفته بود اگر از نجف برنگردی، شیرم را حلالت نمی‌کنم- به اردکان مراجعت کردند و تا آخر عمر شریف و بابرکتشان –که ۸۳سال بود- به عنوان حاکم شرع و مرجع دینی و دنیایی به رتق و فتق امور دینی و دنیایی مردم مشغول شدند، و چنان مورد احترام بی‌اندازه مردم بودند که آیت‌الله سیدجواد مدرسی در کتاب "نجوم السرد بذکر علما یزد" می‌نویسد: «در این اواخر در مرجعیت و ریاست بی‌نظیر بود.» تا ایشان زنده بود، آیت الله خاتمی (ره) در امور دخالت نمی‌کرد و حرمت مقام ایشان را پاس می‌داشت؛ حتی برای اعلام عید فطر به ایشان ارجاع می‌داد.

مراجعات مردم به ایشان، محدود به اردکان و میبد نمی‌شد؛ بلکه از یزد و کرمان هم برای حل اختلافات و رفع مشکلات، به‌ویژه حل پیچیدگی‌های مسائل ارث به ایشان مراجعت می‌کردند.

یک‌بار عده‌ای از مردم اردکان به نجف رفته و سهم مبارک امام را به آیت‌الله سیدمحمدکاظم یزدی داده و بعد مسأله‌ای پرسیده بودند. آقا پرسید اهل کدام شهر هستید؟ جواب داده بودند: اردکان. ایشان فرموده بود: شما در شهرتان «حاج ملامحمد» دارید، چرا اینجا آمده‌اید؟ و سفارش می‌کند که «هرچه او می‌گوید، گویا من گفته‌ام. حرف او، حرف من است.»

جایگاه اخلاقی

آیت‌‎الله حاج ملامحمد حائری (ره) عالمی باعظمت و روحانی‌ای با ابّهت و کوه حلم و وقار و ادب بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. کسی به خود جرأت نمی‌داد در برابر امرش بایستد، حرفی بزند و در محضرش خطایی مرتکب شود. از سویی بسیار ملایم بودند و متین حرف می‌زدند و کمتر خشمگین می‌شد و در زمان عصبانیت هم متانت و وقارشان را از دست نمی‌داد. وقتی عصبانی می‌شد یک دست‌شان را روی دست دیگر می‌زد؛ عصبانیت ایشان فقط همین دست روی دست زدن بود. یک بار سیدی از ایشان سفارشی (نوشته‌ای برای سفارش) گرفت و از آن سوءاستفاده کرد. جناب حاجی بسیار عصبانی شد. ایشان احترام ویژه‌ای برای سادات قائل بود. در این هنگام هم احترام سید را فراموش نکرد و با عصای خود به سید خطاب می‌کرد که: برو، برو دنبال کارت ای مُرغُگِ بهشت!

سحرخیزی

آیت‌الله حاج ملامحمد حائری پس از فوت برادر بزرگ‌ترش، مرحوم آخوند ملاعلی – که محدث و خطاط متبحری بود- اقامه نماز جماعت در مسجد زیرده که از مساجد باسابقه اردکان است را بر عهده گرفت. نماز جماعت ایشان نیز مانند بقیه اموراتشان بسیار منظم و دقیق بود. ایشان اهل نافله و نماز مستحبی بود و صبح‌ها قبل از اذان، در مسجد حاضر می‌شد. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدمهدی حسینی‌نژاد تعریف می‌کرد که هیچ وقت نشد صبح به مسجد بروم و حاج ملامحمد زودتر نیامده باشد. یک بار سحر، زودتر به مسجد رفتم. با خود گفتم امروز زودتر از حاجی آمده‌ام؛ وقتی جلوتر رفتم، با شگفتی مشاهده کردم که جناب حاجی در تاریکی مشغول نماز است.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ                  از یمن دعای شب و وردِ سحری بود

نظم و ذهن عجیب

آیت‌الله حائری نظمی عجیب و حضورذهن شگفت‌انگیزی داشت. روزی آقای سیدعبدالحسین امامیان میبدی، رئیس دادگاه وقت اردکان (پسر حاج سیدرضا میبدی مجتهد) نزد حاج ملامحمد آمده بود تا مسأله‌ای حقوقی بپرسد. وقتی سؤال‌شان را پرسید، جناب حاجی به پسرشان آقامفید گفت: در کتابخانه من، طبقه دوم، ردیف۲۴، فلان کتاب را بیاور. کتاب را به آقای امامیان داد و گفت: فلان صفحه را مطالعه کنید. جواب سؤالتان در آن صفحه است.

امام جمعه فقید اردکان، مرحوم حاج شیخ محمدحسین بهجتی(ره) تعریف می‌کرد که روزی خانه استادم، حاج ملامحمدحائری بودم که آقایی مراجعه کرد و گفت: سندی را چندسال پیش، نزد شما امانت گذاشتمَ؛ آمده‌ام پس بگیرم. جناب حاج ملامحمد مرا صدا زد و گفت: آقای بهجتی! فلان طبقه کتابخانه، کتاب ردیفِ فلان، لای کتاب، سند آقاست؛ بیاورید. رفتم و سند را برداشتم و از این همه نظم و حافظه عجیب و خداداد ایشان شگفت‌زده شدم.

باری، بیشترین شهرت آیت‌الله حائری، علاوه بر داشتن اجتهاد و جایگاه ویژه علمی، متخلق‌بودن به صفاتی نظیر حلم و وقار، نظم و تقوا و داشتن ادب معاشرت و شرح صدر در برخورد با مردم بود و به گونه‌ای در جامعه در میان مردم رفتار کرد که همگان او را مجسمه علم و تقوا و به‌خصوص حلم و وقار معرفی می‌کنند و عظمت اخلاقی و شخصیت علمی و عملی ایشان را می‌ستایند.

رحلت

سرانجام آیت‌الله ملامحمد حائری –رحمت الله علیه- در روز سه‌شنبه، ۲۱ اسفند سال ۱۳۳۹شمسی، مصادف با ۲۴ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۱هـ.ق در همان خانه‌ای که سال‌ها پناه و مأوای مردم بود، کالبد جان را رها و به سوی عالم بالا پرکشید. رحلت آن عالم زاهد و کم‌نظیر، مردم مؤمن و عالم‌دوست اردکان را داغدار کرد. در مراسم تشییع جنازه، مردم نشانه‌های عزا، از جمله اسب و کتل را بیرون آوردند و مداحان و چاووش‌خوانان در جلوی جمعیت، اشعاری را که در آن نشانه استغاثه بود می‌خواندند: «أغثنا یا غیاث المستغیثین، بحق سوره و اللیل و التین ...» جنازه ایشان را از درب خانه به طرف قبرستان دیلم حرکت دادند و بنابر وصیتش، از کوچه پس کوچه‌های محله علی‌بیک و چرخاب عبور دادند.

وقتی جنازه ایشان را تشییع می‌کردند، باران رحمت الهی نازل گشت و باعث شد گردوغبار تشییع‌کنندگان، به روزه مردم آسیبی نرساند. لحظه‌ای که بدن مطهرش را در قبر گذاشتند، هنوز رحمت الهی از آسمان جاری بود. حضرت آیت‌الله سیدروح‌الله خاتمی (ره) بر بدن مطهر ایشان نماز اقامه کرد و سپس پیکر ایشان را در بقعه میرزامحمد مجتهد، واقع در ابتدای درب ورودی قبرستان دیلم (که امروز ساختمانش تجدید بنا شده و به بقعه علما مشهور است) در کنار قبر آخوند ملاعلی واعظ (که پسرخاله‌ آیت‌الله ملامحمد حائری بود) دفن کردند و از آن زمان تاکنون قبر شریفش محل زیارت ارادتمندان به علم و علما است.

حق‌شناسی از علما

از موارد حق‌شناسی از علمای بزرگ گذشته این است که گاهی بر سر قبر آن‌ها حاضر شویم و فاتحه‌ای نثار کنیم و از روح آن‌ها مدد بجوییم. در بحارالأنوار (ج۷۴، ص۳۵۴، ح۲۹) از امام صادق –علیه السلام- روایت شده: مَن لَم یَقدِر عَلی صِلَتِنا فَلیَصِل صالِحی مَوالینا و مَن لَم یَقدِر عَلَی زِیارَتِنا فَلیَزُر صَالحی مَوالینا؛ یُکتَب لَهُ ثَوابَ زِیارَتِنا؛ هر کس قادر بر صله ما اهل بیت(ع) نیست، با دوستان ما (در برخی روایات، فقرای شیعیان آمده) صله نماید و هر کس نمی‌تواند به زیارت ما بیاید، به زیارت موالیان ما برود که همان ثواب برایش نوشته می‌شود.

علامه حلی در پایان کتاب قواعد، به فرزند اندیشمندش وصیت کرده است: «کتاب‌های ناتمام مرا تمام کن، نماز شب را فراموش نکن و مرا از یاد نبر؛ زیرا اگر کسی به یاد مرده باشد، مرده هم به یاد اوست؛ چنان‌که حکیم نظامی گفته است:

مرا زنده پندار چون خویشتن                                   بیایم به جان، گربیایی به تن

یعنی اگر با تنت کنار خاک قبرم آمدی، من با روحت در ارتباط خواهم بود. (مهر استاد، کارنامه علمی و عملی آیت الله جوادی آملی، ص۴۹.)

علامه طهرانی نیز در کتاب معادشناسی (ج۳، ص۲۲۷) آورده است: «چون نتیجه زیارت، ارتباط با روح متوفی است و زیارت‌کننده از آن روح مدد می‌گیرد؛ بنابراین هرچه روح متوفی پاک‌تر و عالی‌تر باشد، زائر بهره بیشتر و وافرتری خواهد برد. روح متوفی به قبر خود ارتباط بیشتری دارد و لذا ارواح بر سر قبورشان اثر بیشتری دارد. مشهور است که بر سر قبر علما حاجت بیشتر برآوده است، و اصولا در جاهایی که مردمان بزرگ و اولیاء خدا دفن شده‌اند نورانیت و وحدت بیشتر است.»

بر سنگ مزار آیت‌الله حائری این جملات نقش بسته است:

مرقد شریف عالم ربانی و فقیه صمدانی، قدوۀ اهل علم و ایمان، مقتدای انام حجت‌الاسلام آقای حاج ملامحمد حائری اردکانی است. أعلی‌الله مقامه‌الشریف فرزند مَرحَمَتشان حجت‌الاسلام حاج ملاحسین الشهیر به «حاجی آخوند» طاب ثراه از تربیت‌یافتگان و مجتهدان محضر حجج اسلام و مراجع عظام آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و آقای آقاسیدمحمد فیروزآبادی یزدی که پس از نیل به درجه اجتهاد، تمام عمر خود را از ۲۴سالگی تا ۸۳سالگی در اردکان به ارشاد و هدایت و قضا و رفع حوائج شرعی براداران دینی و ایمانی و تربیت حوزه درس و اقامه احکام و وعظ و امامت و ترویج دین مبین گذراند و سرانجام در روز ۲۱ اسفند ۱۳۳۹ه.ش، مطابق ۲۴رمضان ۱۳۸۱ه.ق داعی حق را لبیک گفته و به دارالقرار و جوار رحمت پروردگار رسید.[۱]

جزاهُ عن‌الإسلامِ خیرُالجزاء

مطلب مرتبط: سیری در زندگانی آیت‌الله فاضل اردکانی

 ------------------------

[۱] "الگوی وقار"، دومین جلد از سری کتاب‌های "سیمای فرزانگان اردکان"، نوشته‌ی سیداسماعیل شاکر، با تلخیص و اندکی تصرف.


 

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی