یک کارتنْ کتابِ جامانده
سرآمد مطالعه در کشور ما تأسفبار است و مسئولین از آمار سرانه پایین مطالعه در کشور خبر میدهند؛ اما افرادی هستند که گوی سبقت را از این آمار ربودهاند.
حاجیه خانم «ربابه چادررسا» علاوه بر انس با قرآن و مفاتیح، کتابهای تاریخ و تفسیر را نیز مطالعه میکند. این مادربزرگ به مدرسه نرفته است و سواد مکتبخانهای دارد و با «خط سیاق» نیز آشناست. قدیم، آشنایان و همسایگانی که نمیتوانستند اسناد را بخوانند، از وی کمک میگرفتند.
شاید باورش برایتان سخت باشد اگر بشنوید او یک دوره کامل 27جلدیِ تفسیر نمونه را مطالعه کرده است. تاریخ انبیا، تاریخ امامان معصوم، مختارنامه، نفسالمهمومِ شیخ عباس قمی (در کربلا چه گذشت) و تاریخ عامه اردکان نیز از جمله کتابهایی است که وی تاکنون خوانده است.
یکی از نوههایش میگوید: «مادربزرگ ما قرآن و مفاتیح را با ترجمه میخواند. هر موقع حکایت یکی از انبیا را تعریف میکند، با همان زبان عامیانه خودش میگوید "تا اینجای داستان در قرآن آمده است، اما از این به بعد، در کتابهاست." منظور او این است که بقیه داستان، در کتب تاریخی نقل شده است، نه قرآن.»
او با رمان و داستان نیز بیگانه نیست. کتاب «شورآباد» محمدعلی جمالزاده، چهار جلد از ده جلدِ «کِلیدَر» محمود دولتآبادی و چند کتاب از جلال آل احمد را نیز خوانده است.
این مادربزرگِ پرافتخار اردکانی دستی نیز به قلم دارد و خاطراتی از زندگیاش را نوشته است. در نوشتههایش، خاطرات جالب و خواندنی از دوران کودکی و نوجوانیاش میبینی.
همیشه یک قلم و دفتری به همراه دارد و مطالبی را که در حین مطالعه برایش جالب است مینویسد. او اشعار و بخشهایی از کتاب فرهنگ عامه اردکان و تمام کتاب زندگینامه مختار را رونویسی کرده است. با دیوان حافظ نیز مأنوس است و گاهی بعد از تفألِ به حافظ، اشعار را مینویسد.
مادربزرگ سال گذشته در نخستین «جشنواره شعر و قصهگویی با گویش اردکانی» شرکت کرد. در اختتامیه مراسم، داوران او را ستایش کردند.
نوشتههای او معمولا نصیب فرزندان و نوههایش میشود. آخرین دفعهای که مهمان این مادربزرگ بودم، مثل همیشه با چایِ تازهدم و میوه و شیرینی از من پذیرایی کرد. مشغول رونویسی از کتاب زندگینامه مختار بود. میگفت دومین دفعه است که این کتاب را مشق میکند. مشقِ اولش را به دخترش (مادر شهید) هدیه داده است و این مشق را میخواهد برای خودش نگه دارد.
از همصحبتی با او خسته نمیشوی.
با گرمشدن صحبت تو را به اعماق تاریخ میبرد و چنان خاطرات را دقیق و با ذکر
جزئیات نقل میکند، که گویی تمام صحنهها، شخصیتها و دیالوگها را با دوربین
پیشرفته فیلمبرداری کرده و به نمایش گذاشتهاند.
حکایت دوران جوانیِ حاجیه ربابه که توانسته بود روح تشنهاش را سیراب کند شنیدنی است: «از همان ایام جوانی عاشق خواندن بودم. زمانی که همدورهایها و همسنوسالها برای گذران اوقات فراغت به دورهمنشینی و شبنشینی و.... مشغول بودند، ترجیح میدادم مطالعه کنم. حاضر بودم تمام داراییام را بدهم تا برای مطالعه کتاب بخرم. در همان ایام به دلیل کوچکبودن منزلمان، مدتی اجارهنشین شدیم. کارتن کتابی از اموال صاحبخانه در آن خانه، جا مانده بود؛ که بعدها از یکی از اقوام صاحبخانه شنیدم کتابهای نفیس تاریخی بوده است. برای مطالعه کتابها از صاحبخانه اجازه گرفتم. با خواندن اولین کتاب دنیای جدیدی به رویم گشوده شد. موقع مطالعه زمان را از یاد میبردم. بعد از تمام شدنِ هر کتاب به دنبال فرصتی بودم تا کتاب بعدی را شروع کنم؛ که البته بهخاطر مشغلههای زیادی که داشتم، فقط موقع شیردادن فرصت مطالعه برایم فراهم میشد».
همه چیز در خانه سر جای خودش بود؛ مرتب و منظم. کنار گلدانهای کوچک ایوان، کوزهها هم دستبهکمر ایستاده بودند. جلو رفتم. دیدم مادربزرگ روی سینه سفالیشان یادگاری نوشته؛ با همان خط خودش. به کوزهها مدال داده بود. چقدر قشنگ.
وقتی از خانه مادربزرگ خارج میشوم، با خود میگویم چه گمنامهایی
در شهرمان داریم و از آن غافلیم؛ کسی که در سن 90سالگی، آن هم با سواد مکتبخانه، هنوز میخواند و مینویسد. داشتن چنین گنجینههایی در دیارِ عالمپرورِ
اردکان، دور از انتظار نیست. یاد جملهای از صاحب «جامع مفید» میافتم که در اواخر
قرن یازدهم مینویسد: «این قصبه شریفه [اردکان] از قدیمالایام محل توطّن فضلا و علما و
حکما و منجمین و دانشمندان بوده و هست و در میان اصحاب هوش به «یونان کوچک» اشتهار
دارد...».
یادداشت فوق 👆 در آبانماه ۱۳۹۴ منتشر شده است. این یادداشت را با اندکی تغییر و اضافات در تاریخ ۱۳۹۶/۰۴/۲۰ بازنویسی و در اختیار خوانندگان عزیز قرار میدهم:
🔹خانم «ربابه چادررسا» که فرزندان و نوههایش او را «مامادایی» میگویند، در خانوادهای از خوبان و پاکانِ روزگار چشم به جهان گشود. پدرش عبدالحسین و مادرش سکینه نام داشت. عبدالحسین کشاورز بود و در سن جوانی (۳۷ سالگی) در سفر عتبات عالیات، در نجف، مبتلا به حصبه شد و دار فانی را وداع گفت. سکینه، زنی پاک و مؤمنه، در سن ۳۲سالگی به سوگ همسر نشست و از آن سال عهدهدار تربیتِ مامادایی(ربابه) و خواهرش فاطمه(مادرِ براداران فرزان، از طبیبان خدوم و مشهور اردکان) شد. مامادایی هفتهشت ماهه و خواهرش فاطمه حدود ششساله بود که این دو خواهر یتیم شدند.
🔸 سکینه، مادرِ مامادایی، از کودکی در خانوادهای روحانی بزرگ شده بود. حجتالاسلام والمسلمین «حاج سید حسین مرتضوی» (عموی آیتالله سید روح الله خاتمی) صاحب فرزند نمیشدند و سکینه را که در همسایگیشان بود به فرزندی گرفتند؛ سکینه، از کودکی به جز تابستانها در خانهی آسیدحسین مرتضوی بزرگ شد.
مامادایی رحلتِ آسیدحسین را به یاد دارد؛ او میگوید: یادم است که آسید حسین وضویی گرفت و آمد دراز کشید و دار فانی را وداع گفت. میگوید وقتی بر بالینِ آسید حسین رفتم، انگار سالها بود که از دنیا رفته بود.
سکینه عفتی، مادر مامادایی و فرزندخواندهی حجتالاسلام والمسلمین سیدحسین مرتضوی(عموی آیتالله سید روحالله خاتمی)
🔸 پدرش عبدالحسین حدود ۹۵سال پیش، در حالی که به دختر سوادآموختن ننگ بود و بسیاری از مردم به فکر لقمهنانی بودند تا امرار معاش کنند، دخترش فاطمه را به مکتب برد. او قبل از سفرش به کربلا نیز، وصیت کرد اگر من برنگشتم، دختر دیگرم ربابه را به مکتب ببرید. طبق وصیت پدر، مامادایی را نیز به مکتب بردند.
🔹مامادایی که در خانوادهای مؤمن و باخدا تربیت و رشد یافته است، علاوه بر انس با قرآن و مفاتیح، کتابهای تاریخ و تفسیر را نیز مطالعه میکند. وی سواد مکتبخانهای دارد و با «خط سیاق» نیز آشناست. قدیم، آشنایان و همسایگانی که نمیتوانستند اسناد را بخوانند، از وی کمک میگرفتند.
🔹وی یک دوره کامل ۲۷جلدیِ تفسیر نمونه را مطالعه کرده است. تاریخ انبیا، تاریخ امامان معصوم، مختارنامه، نفسالمهمومِ شیخ عباس قمی (در کربلا چه گذشت)، تاریخ عامه اردکان، مکارم الاخلاق (زندگینامه آیتالله العظمی فاضل اردکانی) و الگوی وقار (زندگینامه آیت الله حاج ملامحمد حائری اردکانی) از جمله کتابهایی است که او تاکنون خوانده است.
🔹 وی قرآن و مفاتیح را با ترجمه میخواند. هر موقع حکایت یکی از انبیا را تعریف میکند، با همان زبان عامیانه خودش میگوید "تا اینجای داستان در قرآن آمده است، اما از این به بعد، در کتابهاست." منظور او این است که بقیه داستان، در کتب تاریخی نقل شده است، نه قرآن.
🔹مادربزرگ همچنین در «جشنواره شعر و قصهگویی با گویش اردکانی» شرکت کرده است که در اختتامیه مراسم، از او تقدیر کردند.
🔹او با رمان و داستان نیز بیگانه نیست. کتاب «شورآباد» محمدعلی جمالزاده، چهار جلد از ده جلدِ «کِلیدَر» محمود دولتآبادی و چند جلد از کتابهای جلال آل احمد را نیز خوانده است.
🔹مامادایی دستی نیز به قلم دارد و خاطراتی از زندگیاش را نوشته است. در نوشتههایش، خاطرات جالب و خواندنی از دوران کودکی و نوجوانیاش میبینی.
🔹او همیشه یک قلم و دفتری به همراه دارد و مطالبی را که در حین مطالعه برایش جالب است مینویسد. وی اشعار و بخشهایی از کتاب فرهنگ عامه اردکان و تمام کتاب زندگینامه مختار را رونویسی کرده است. با دیوان حافظ نیز مأنوس است و گاهی بعد از تفألِ به حافظ، اشعار را مینویسد.
🔹این روزها مشغول رونویسی از کتاب زندگینامه مختار است. میگوید دومین دفعه است که این کتاب را مشق میکند. مشقِ اولش را به دخترش خدیجه (مادر شهید) هدیه داده است و این مشق را میخواهد برای خودش نگه دارد.
🔹از همصحبتی با او خسته نمیشوی. با گرمشدن صحبت تو را به اعماق تاریخ میبرد و چنان خاطرات را دقیق و با ذکر جزئیات نقل میکند، که گویی تمام صحنهها، شخصیتها و دیالوگها را با دوربین پیشرفته فیلمبرداری کرده و به نمایش گذاشتهاند.
🔹حکایت دوران جوانیِ مامادایی که توانسته بود روح تشنهاش را سیراب کند شنیدنی است: «از همان ایام جوانی عاشق خواندن بودم. زمانی که همدورهایها و همسنوسالها برای گذران اوقات فراغت به دورهمنشینی و شبنشینی و.... مشغول بودند، ترجیح میدادم مطالعه کنم. حاضر بودم تمام داراییام را بدهم تا برای مطالعه کتاب بخرم. در همان ایام به دلیل کوچکبودن منزلمان، مدتی اجارهنشین شدیم. کارتن کتابی از اموال صاحبخانه در آن خانه، جا مانده بود؛ که بعدها از یکی از اقوام صاحبخانه شنیدم کتابهای نفیس تاریخی بوده است. برای مطالعه کتابها از صاحبخانه اجازه گرفتم. با خواندن اولین کتاب دنیای جدیدی به رویم گشوده شد. موقع مطالعه زمان را از یاد میبردم. بعد از تمام شدنِ هر کتاب به دنبال فرصتی بودم تا کتاب بعدی را شروع کنم؛ که البته بهخاطر مشغلههای زیادی که داشتم، فقط موقع شیردادن فرصت مطالعه برایم فراهم میشد».
🔹همه چیز در خانهی مامادایی سر جای خودش است؛ مرتب و منظم. کنار گلدانهای کوچک ایوان، کوزهها هم دستبهکمر ایستادهاند. مادربزرگ روی سینه سفالیشان یادگاری نوشته؛ با همان خط خودش. چه زیبا به کوزهها مدال داده است.
🔹مامادایی در سن ۹۵سالگی، آن هم با سواد مکتبخانه، هنوز میخواند و مینویسد.
🔹داشتن چنین گنجینههایی در دیارِ عالمپرورِ اردکان، دور از انتظار نیست؛ آیتالله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم در اجازه اجتهادِ «آیتالله فرساد اردکانی» در مورد مردم اردکان مینویسد: «عموم مردم اردکان دارای اذهان عالی و همگی از گروه دانشمندانند که آنان را بدین عنوان میشناسند». بیخود نیست که صاحب «جامع مفید» در اواخر قرن یازدهم، بعد از تحقیق و مطالعهی احوال مردم دیار اردکان، در ج۳، ص۷۲۵ کتابش مینویسد: «این قصبه شریفه [اردکان] از قدیمالایام محل توطّن فضلا و علما و حکما و منجمین و دانشمندان بوده و هست و در میان اصحاب هوش به «یونان کوچک» اشتهار دارد...».
مامادایی در حال نوشتن و خواندن
- ۴ نظر
- ۲۷ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۸