تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

الگوی وقار/سیری در زندگی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری اردکانی

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۱۱ ب.ظ | ۳ نظر

از درب مسجد زیرده که بیرون آمدی، سمتِ چپِ کوچه، به طرف میدان و محله علی‌بیک حرکت می‌کنی. از ساباطِ گِلی می‌گذری. حدود پنجاه قدم جلوتر، سمتِ راست، کوچه‌ای باریک با دیوارهای بلندِ خشت و گلی خودنمایی می‌کند. هنوز می‌توانی در میان گل‌ولای دیوار، کاشی کوچکی را ببینی که رویش نوشته شده: «کوچه محقق»؛ بی‌آنکه وارد کوچه شوی، ده قدم جلوتر، سمتِ چپ، زیر ساباط خشت و گلی، کوچه‌ای مسقف می‌بینی که پنجاه سال پیش، همه مردم اردکان با آن آشنا بودند و برای رتق‌ و‌ فتق امورشان به سوی آن روانه می‌شدند.

در پیچ و خم این کوچه، خانه ساده و محقّر، با بالاخانه‌ای تاریخی و کذایی و پله‌هایی کذایی‌تر وجود دارد؛ بالاخانه‌ای با سقفی از گِل و چوب‌های حصیری و نی‌مانند، که نزدیک شصت سال، حاکم شرع و بزرگ‌ترین عالم آن زمانِ اردکان، یعنی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری در آن نشست و برخاست داشته است. هنوز قسمتی از بالاخانه خراب نشده و پله‌های پیچ در پیچش از گزند زمان در امان مانده است. به سختی می‌توان باور کرد که روزی این‌جا، محل درس «حاجی» به طلاب، مکانی برای پاسخ‌گویی به مسائل شرعی، صندوق امانات مردم، حتی زردشتیان، و محل رسیدگی به دعواهای خانوادگی و مراجعات مردمی بود.

این بالاخانه که دری جدا از خانه داشت، محل رسیدگی به امور مردم بود. اتاقی بسیار ساده که با زیلویی فرش شده بود؛ حتی قسمتی از آن فرش معمولی هم نداشت و زمین، عریان بود. زمانی آقای فلسفی، خطیب مشهور ایران با آیت‌الله حائری در همین بالاخانه دیدار کردند. سال‌ها بعد آقای فلسفی در مراسم ختم مرحوم ملامحمد که در مسجد سپهسالار تهران برگزار شد منبر رفت و ضمن شرح مبسوطی از فضائل و زهد و ساده‌زیستی ایشان گفت: «از کوچه‌های دو متری عبور کردیم، به دهلیز کوچک و باریکی که یک نفر به زحمت از آن می‌گذشت وارد شدیم و از پله‌ها بالا رفتیم. شخصی دیدم که هیبتش مرا گرفت؛ در محلی بسیار ضیق و ساده، کوهی از سکینه و وقار و دائم‌الذکر به نام حاج ملامحمد حائری اردکانی می‌زیست.»


آیت‌الله حاج محمد حائری فرزند حاج ملاحسین، از عالمان برجسته و کم‌نظیر شهر اردکان در قرن اخیر است که در سال ۱۲۹۸هـ.ق در شهر اردکان، در خانواده‌ای مشهور به علم، پا به عرصه وجود گذاشت. زمانی که «ملامحمد» در سن دوازده سالگی تحصیلات خود را در اردکان آغاز کرد، از همان اوایل، استعداد و توانایی خود را در مسائل علمی نشان داد.  ایشان پس از چهار سال استفاده از اساتید اردکان، در حالی که حدود شانزده سال داشت، عازم اصفهان شد و نزد عالم بزرگ مرحوم آقاسیدمحمدباقر درچه‌ای به تعلیم و تکمیل فقه و اصول پرداخت. همچنین به همراه مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی نزد فیلسوف شهر، جهانگیرخان قشقایی به تحصیل حکمت پرداخت. ایشان دروس سطح را نیز در چهار سال به پایان برد و بعد از آن به اتفاق آیت‌الله بروجردی به نجف اشرف هجرت کرد و چهار سال هم در محضر اساتید آن‌جا زانو زد. آیت‌الله حائری در حوزه نجف از محضر درس اساتید بزرگ و آیات عظام: سیدابوالحسن اصفهانی، آقاشیخ محمدکاظم شیرازی، آقاشیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) و سیدمحمدکاظم یزدی (صاحب کتاب گرانسنگ عروه الوثقی) استفاده کرد و به تکمیل تحصیلات خود پرداخت تا موفق به دریافت اجازه اجتهاد از بزرگان نجف شد. مرحوم حائری همچنین در دوران حضور خود در نجف اشرف از محضر درس آیات عظام مرحوم آقاشیخ محمدحسین کمپانی، مرحوم حاج میرزاحسین نائینی، مرحوم آقاضیاء عراقی و آقاشیخ عبدالله ممقانی بهره‌ها گرفت.

جایگاه علمی و مردمی

آیت‌الله حائری به علت استعداد و نبوغش، در مدت چهارسالی که در نجف اشرف اقامت داشت، بین بزرگان و علمای آنجا مشهور و معروف بود. در سامرا حمامی ساختند که وقف‌نامه آن – که هنوز موجود است- به امضای سه نفر از بزرگان نجف رسید؛ آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی، آیت‌الله خویی – که هر دو از مراجع مشهور شیعه هستند- و همچنین مرحوم حاج ملامحمد حائری.

وی قصد اقامت همیشگی در نجف اشرف داشت؛ اما وقتی مادر‌ش با عده‌ای برای زیارت به عتبات می‌رود، با اصرار می‌خواهد او را به اردکان برگرداند. استادش آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدکاظم یزدی – فقیه شهیر و مرجع بزرگ آن زمان- گفته بود: او را از اینجا نبرید که دو سه سال دیگر مثل من است. سرانجام آیت‌الله حائری پس از حدود ۱۲سال تحصیل مداوم _۴سال در اردکان، ۴سال در اصفهان و ۴سال در نجف- در سن ۲۴سالگی، با چهار اجازه اجتهاد، به خاطر اصرار زیاد مادرشان – تاجایی که گفته بود اگر از نجف برنگردی، شیرم را حلالت نمی‌کنم- به اردکان مراجعت کردند و تا آخر عمر شریف و بابرکتشان –که ۸۳سال بود- به عنوان حاکم شرع و مرجع دینی و دنیایی به رتق و فتق امور دینی و دنیایی مردم مشغول شدند، و چنان مورد احترام بی‌اندازه مردم بودند که آیت‌الله سیدجواد مدرسی در کتاب "نجوم السرد بذکر علما یزد" می‌نویسد: «در این اواخر در مرجعیت و ریاست بی‌نظیر بود.» تا ایشان زنده بود، آیت الله خاتمی (ره) در امور دخالت نمی‌کرد و حرمت مقام ایشان را پاس می‌داشت؛ حتی برای اعلام عید فطر به ایشان ارجاع می‌داد.

مراجعات مردم به ایشان، محدود به اردکان و میبد نمی‌شد؛ بلکه از یزد و کرمان هم برای حل اختلافات و رفع مشکلات، به‌ویژه حل پیچیدگی‌های مسائل ارث به ایشان مراجعت می‌کردند.

یک‌بار عده‌ای از مردم اردکان به نجف رفته و سهم مبارک امام را به آیت‌الله سیدمحمدکاظم یزدی داده و بعد مسأله‌ای پرسیده بودند. آقا پرسید اهل کدام شهر هستید؟ جواب داده بودند: اردکان. ایشان فرموده بود: شما در شهرتان «حاج ملامحمد» دارید، چرا اینجا آمده‌اید؟ و سفارش می‌کند که «هرچه او می‌گوید، گویا من گفته‌ام. حرف او، حرف من است.»

جایگاه اخلاقی

آیت‌‎الله حاج ملامحمد حائری (ره) عالمی باعظمت و روحانی‌ای با ابّهت و کوه حلم و وقار و ادب بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. کسی به خود جرأت نمی‌داد در برابر امرش بایستد، حرفی بزند و در محضرش خطایی مرتکب شود. از سویی بسیار ملایم بودند و متین حرف می‌زدند و کمتر خشمگین می‌شد و در زمان عصبانیت هم متانت و وقارشان را از دست نمی‌داد. وقتی عصبانی می‌شد یک دست‌شان را روی دست دیگر می‌زد؛ عصبانیت ایشان فقط همین دست روی دست زدن بود. یک بار سیدی از ایشان سفارشی (نوشته‌ای برای سفارش) گرفت و از آن سوءاستفاده کرد. جناب حاجی بسیار عصبانی شد. ایشان احترام ویژه‌ای برای سادات قائل بود. در این هنگام هم احترام سید را فراموش نکرد و با عصای خود به سید خطاب می‌کرد که: برو، برو دنبال کارت ای مُرغُگِ بهشت!

سحرخیزی

آیت‌الله حاج ملامحمد حائری پس از فوت برادر بزرگ‌ترش، مرحوم آخوند ملاعلی – که محدث و خطاط متبحری بود- اقامه نماز جماعت در مسجد زیرده که از مساجد باسابقه اردکان است را بر عهده گرفت. نماز جماعت ایشان نیز مانند بقیه اموراتشان بسیار منظم و دقیق بود. ایشان اهل نافله و نماز مستحبی بود و صبح‌ها قبل از اذان، در مسجد حاضر می‌شد. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدمهدی حسینی‌نژاد تعریف می‌کرد که هیچ وقت نشد صبح به مسجد بروم و حاج ملامحمد زودتر نیامده باشد. یک بار سحر، زودتر به مسجد رفتم. با خود گفتم امروز زودتر از حاجی آمده‌ام؛ وقتی جلوتر رفتم، با شگفتی مشاهده کردم که جناب حاجی در تاریکی مشغول نماز است.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ                  از یمن دعای شب و وردِ سحری بود

نظم و ذهن عجیب

آیت‌الله حائری نظمی عجیب و حضورذهن شگفت‌انگیزی داشت. روزی آقای سیدعبدالحسین امامیان میبدی، رئیس دادگاه وقت اردکان (پسر حاج سیدرضا میبدی مجتهد) نزد حاج ملامحمد آمده بود تا مسأله‌ای حقوقی بپرسد. وقتی سؤال‌شان را پرسید، جناب حاجی به پسرشان آقامفید گفت: در کتابخانه من، طبقه دوم، ردیف۲۴، فلان کتاب را بیاور. کتاب را به آقای امامیان داد و گفت: فلان صفحه را مطالعه کنید. جواب سؤالتان در آن صفحه است.

امام جمعه فقید اردکان، مرحوم حاج شیخ محمدحسین بهجتی(ره) تعریف می‌کرد که روزی خانه استادم، حاج ملامحمدحائری بودم که آقایی مراجعه کرد و گفت: سندی را چندسال پیش، نزد شما امانت گذاشتمَ؛ آمده‌ام پس بگیرم. جناب حاج ملامحمد مرا صدا زد و گفت: آقای بهجتی! فلان طبقه کتابخانه، کتاب ردیفِ فلان، لای کتاب، سند آقاست؛ بیاورید. رفتم و سند را برداشتم و از این همه نظم و حافظه عجیب و خداداد ایشان شگفت‌زده شدم.

باری، بیشترین شهرت آیت‌الله حائری، علاوه بر داشتن اجتهاد و جایگاه ویژه علمی، متخلق‌بودن به صفاتی نظیر حلم و وقار، نظم و تقوا و داشتن ادب معاشرت و شرح صدر در برخورد با مردم بود و به گونه‌ای در جامعه در میان مردم رفتار کرد که همگان او را مجسمه علم و تقوا و به‌خصوص حلم و وقار معرفی می‌کنند و عظمت اخلاقی و شخصیت علمی و عملی ایشان را می‌ستایند.

رحلت

سرانجام آیت‌الله ملامحمد حائری –رحمت الله علیه- در روز سه‌شنبه، ۲۱ اسفند سال ۱۳۳۹شمسی، مصادف با ۲۴ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۱هـ.ق در همان خانه‌ای که سال‌ها پناه و مأوای مردم بود، کالبد جان را رها و به سوی عالم بالا پرکشید. رحلت آن عالم زاهد و کم‌نظیر، مردم مؤمن و عالم‌دوست اردکان را داغدار کرد. در مراسم تشییع جنازه، مردم نشانه‌های عزا، از جمله اسب و کتل را بیرون آوردند و مداحان و چاووش‌خوانان در جلوی جمعیت، اشعاری را که در آن نشانه استغاثه بود می‌خواندند: «أغثنا یا غیاث المستغیثین، بحق سوره و اللیل و التین ...» جنازه ایشان را از درب خانه به طرف قبرستان دیلم حرکت دادند و بنابر وصیتش، از کوچه پس کوچه‌های محله علی‌بیک و چرخاب عبور دادند.

وقتی جنازه ایشان را تشییع می‌کردند، باران رحمت الهی نازل گشت و باعث شد گردوغبار تشییع‌کنندگان، به روزه مردم آسیبی نرساند. لحظه‌ای که بدن مطهرش را در قبر گذاشتند، هنوز رحمت الهی از آسمان جاری بود. حضرت آیت‌الله سیدروح‌الله خاتمی (ره) بر بدن مطهر ایشان نماز اقامه کرد و سپس پیکر ایشان را در بقعه میرزامحمد مجتهد، واقع در ابتدای درب ورودی قبرستان دیلم (که امروز ساختمانش تجدید بنا شده و به بقعه علما مشهور است) در کنار قبر آخوند ملاعلی واعظ (که پسرخاله‌ آیت‌الله ملامحمد حائری بود) دفن کردند و از آن زمان تاکنون قبر شریفش محل زیارت ارادتمندان به علم و علما است.

حق‌شناسی از علما

از موارد حق‌شناسی از علمای بزرگ گذشته این است که گاهی بر سر قبر آن‌ها حاضر شویم و فاتحه‌ای نثار کنیم و از روح آن‌ها مدد بجوییم. در بحارالأنوار (ج۷۴، ص۳۵۴، ح۲۹) از امام صادق –علیه السلام- روایت شده: مَن لَم یَقدِر عَلی صِلَتِنا فَلیَصِل صالِحی مَوالینا و مَن لَم یَقدِر عَلَی زِیارَتِنا فَلیَزُر صَالحی مَوالینا؛ یُکتَب لَهُ ثَوابَ زِیارَتِنا؛ هر کس قادر بر صله ما اهل بیت(ع) نیست، با دوستان ما (در برخی روایات، فقرای شیعیان آمده) صله نماید و هر کس نمی‌تواند به زیارت ما بیاید، به زیارت موالیان ما برود که همان ثواب برایش نوشته می‌شود.

علامه حلی در پایان کتاب قواعد، به فرزند اندیشمندش وصیت کرده است: «کتاب‌های ناتمام مرا تمام کن، نماز شب را فراموش نکن و مرا از یاد نبر؛ زیرا اگر کسی به یاد مرده باشد، مرده هم به یاد اوست؛ چنان‌که حکیم نظامی گفته است:

مرا زنده پندار چون خویشتن                                   بیایم به جان، گربیایی به تن

یعنی اگر با تنت کنار خاک قبرم آمدی، من با روحت در ارتباط خواهم بود. (مهر استاد، کارنامه علمی و عملی آیت الله جوادی آملی، ص۴۹.)

علامه طهرانی نیز در کتاب معادشناسی (ج۳، ص۲۲۷) آورده است: «چون نتیجه زیارت، ارتباط با روح متوفی است و زیارت‌کننده از آن روح مدد می‌گیرد؛ بنابراین هرچه روح متوفی پاک‌تر و عالی‌تر باشد، زائر بهره بیشتر و وافرتری خواهد برد. روح متوفی به قبر خود ارتباط بیشتری دارد و لذا ارواح بر سر قبورشان اثر بیشتری دارد. مشهور است که بر سر قبر علما حاجت بیشتر برآوده است، و اصولا در جاهایی که مردمان بزرگ و اولیاء خدا دفن شده‌اند نورانیت و وحدت بیشتر است.»

بر سنگ مزار آیت‌الله حائری این جملات نقش بسته است:

مرقد شریف عالم ربانی و فقیه صمدانی، قدوۀ اهل علم و ایمان، مقتدای انام حجت‌الاسلام آقای حاج ملامحمد حائری اردکانی است. أعلی‌الله مقامه‌الشریف فرزند مَرحَمَتشان حجت‌الاسلام حاج ملاحسین الشهیر به «حاجی آخوند» طاب ثراه از تربیت‌یافتگان و مجتهدان محضر حجج اسلام و مراجع عظام آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و آقای آقاسیدمحمد فیروزآبادی یزدی که پس از نیل به درجه اجتهاد، تمام عمر خود را از ۲۴سالگی تا ۸۳سالگی در اردکان به ارشاد و هدایت و قضا و رفع حوائج شرعی براداران دینی و ایمانی و تربیت حوزه درس و اقامه احکام و وعظ و امامت و ترویج دین مبین گذراند و سرانجام در روز ۲۱ اسفند ۱۳۳۹ه.ش، مطابق ۲۴رمضان ۱۳۸۱ه.ق داعی حق را لبیک گفته و به دارالقرار و جوار رحمت پروردگار رسید.[۱]

جزاهُ عن‌الإسلامِ خیرُالجزاء

مطلب مرتبط: سیری در زندگانی آیت‌الله فاضل اردکانی

 ------------------------

[۱] "الگوی وقار"، دومین جلد از سری کتاب‌های "سیمای فرزانگان اردکان"، نوشته‌ی سیداسماعیل شاکر، با تلخیص و اندکی تصرف.


 

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

طنین گام‌های «نوتفکیکی» در قم

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۵۷ ب.ظ | ۱۲ نظر

پنج‌شنبه، 15 اسفند در قم "همایش بیداری قرآنی" در تجلیل از مرحوم آیت‌الله دکتر محمد تهرانی، صاحب تفسیر الفرقان برگزار شد. همایش از ساعت 9صبح شروع و تا ساعت 17:30بعدازظهر ادامه داشت. سبک نگارشِ تفسیر مرحوم دکتر صادقی، «تفسیرِ قرآن به قرآن» است؛ همان روشی که علامه طباطبایی با آن روش، بی‌سابقه‌ترین تفسیرِ شیعه یعنی المیزان را خلق کرد و آبروی تفسیریِ شیعه شد؛ اما این سبکِ تفسیری، یعنی «قرآن را با قرآن تفسیرکردن و برای تفسیر و روشن‌شدن یک آیه، به مجموع آیاتِ مرتبط توجه نمودن و در صورت به نتیجه‌نرسیدن از روایات مددجستن»، بزرگ‌ترین جرمِ علامه طباطبایی و مرحوم آیت‌الله محمد تهرانی است تا اینکه گروهی، وظیفه شرعی خود بدانند و به قصدِ قربت این همایش را به تشنج بکشانند.

تعداد طلبه‌هایی که شاگرد ح.م بودند، از بیست نفر تجاوز نمی‌کردند؛ اما از همان صبح می‌خواستند نبض همایش را به دست بگیرند. صبح موقع ورود، جزوه‌هایی علیه تفکرات آیت‌اللهی که همایش به نامش برگزار شده بود منتشر می‌کردند. یکی دو نفر از آن‌ها در وسط سخنرانی‌ها، سؤالشان را با صدای بلند حواله‌ی سخنران کردند. جلسه‌ی صبح به خیر و خوشی تمام شد و بعد از ظهر، انتقادِ یکی از سخنرانان نسبت به انتشار جزوه‌ای علیه آیت‌الله، کافی بود تا توپخانه‌ی این گروه روشن شود و جلسه را دقایقی به تشنج بکشانند. در شلوغ‌بازاری که این گروه به راه انداخته بودند، بلند شدم که از مسئولان همایش اجازه بگیرم تا یکی دو دقیقه صحبت کنم. اجازه ندادند. رفتم سراغ چندنفر از آن جوانک‌های احساساتی و تندرو. گفتم: «این همایش به بهانه تجلیل از شخصیت این آیت‌الله است، نه انتقاد و صدور حکم ارتداد او! من نیز به شخصه منتقد بعضی نظرات ایشان هستم، ولی هوچی‌بازی، غیر از جوابِ علمی است. شما اگر بلد هستید علمی حرف بزنید و پاسخ دهید، بسم‌الله. این چه اخلاقی است که می‌خواهید این مراسم و همایش‌ها را به تشنج بکشانید، تنها به این دلیل که اجازه صحبت‌کردن به شما نمی‌دهند؟ معلوم است با این روشی که دارید کسی اجازه سخن‌گفتن به شما نمی‌دهد. شما به‌جای اینکه سر سفره دیگران ناخونگ بزنید، خودتان همایش برگزار کنید و اجازه بدهید دیگران نقدتان کنند و اخلاق و ادبِ مناظره را نیز به ما یاد بدهید!» جوانک‌های تندرو آرام شده بودند، اما استادشان که اجازه صحبت به او نمی‌دادند، هنوز داشت فریاد می‌زد که «اساسِ تشکیل و نظم چنین همایشی باطل است» عجبا! ناهار را خورده‌اند و کیف و قرآن و کتاب‌های هدیه را گرفته‌اند و حالا به جای اینکه «شبهه علمی‌شان» را مطرح کنند، «شهوت عملی‌شان» را به رخ جمعیت می‌کشاندند!

وسطِ جلسه بیرون از سالن با دونفرشان بحث کردم. اصرار داشتند که «برهم زدن چنین همایشی» از مصادیقِ بارز «امر به معروف و نهی از منکر» است! حرفشان این بود که «فقط اهل بیت، اجازه دارند که قرآن را تفسیر کنند و دیگران حق استنباط و اجتهاد ندارند.» نمی‌شد با آن‌ها علمی بحث کرد. نه من اطلاعاتِ کافی داشتم و نه این‌ها اهلش بودند؛ گفتم: عزیزم! شما که اینقدر دم از اهل بیت و حدیث می‌زنید چقدر از بحارالانوار را مطالعه کرده‌اید؟ سیره امام صادق علیه‌السلام را خوانده‌اید که چگونه با منکرین خدا و پیامبر بحث می‌کردند؟ گفت: امام سجاد در فلان مجلس فحش داد و گفت کلب! پرسیدم: شما تاریخ خوانده‌اید؟ موقعیتِ زمان و مکان می‌دانید چیست؟ یک حرف حق را می‌توان در یک موقعیت زمانی و مکانی زد، ولی در موقعیتی دیگر، آن حرفِ حق، ناگفتنی است. برفرض که آن روایات درست باشد، باید دید حضرت در چه موقعیتِ زمانی و مکانی چنین حرفی زده است. در ضمن شما جوابِ سؤالِ مرا ندادید که چگونه دم از اهل بیت می‌زنید و از سیره امام صادق (ع) در بحث‌کردن پیروی نمی‌کنید! این چه روشی است که شما در پیش گرفته‌اید؟ اصلا گیرم که حرف‌تان حق، اما هیچ‌گاه هدف، وسیله را توجیه نمی‌کند. با بی‌ادبی و هوچی‌بازی که نمی‌شود حرف حق را به کرسی نشاند. ‌من آوازه استادتان را شنیده بودم و می‌خواستم ببینم چه حرفی برای گفتن دارید، اما روشی که شما در پیش گرفتنید، حرف حق‌تان را نیز نمی‌خواهم بشنوم.

وقتی رفتند با خودم گفتم: در مظلومیت اهل بیت(ع) همین بس که هوادارانشان شمایید.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

سلاح کشتار جمعی با فرهنگ لیبرالیستی سازگار است نه با فرهنگ جهاد مقدس

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۳۶ ب.ظ | ۱ نظر

همایش فقه‌ هسته‌ای‌، صبح روز پنج‌شنبه، اول اسفندماه، با حضور علما، فضلا و مردم قم و همچنین مهمانانی از سوی سازمان انرژی اتمی در تالارِ اندیشه‌ی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قم برگزار شد.

این همایش که ابعاد علمی فتوای مقام معظم رهبری را مبنی بر «حرمت تولید، انباشت و به‌کارگیری سلاح‌های هسته‌ای» بررسی می‌کرد، با پیام آیات عظام سبحانی و جوادی آملی به طور رسمی آغاز شد.

آیت‌الله سبحانی در پیام خود با اشاره به استفاده جنایت‌بار آمریکا از بمت اتمی در جنگ جهانی دوم  و به خاک و خون کشیدن مردم هیروشیما و ناکازاکی و آثار مخربی که هنوز گریبان‌گیر مردم ژاپن است، اذعان کرد: اسلام که کتاب مقدسش با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز می‌شود و پیامبرش «رحمه للعالمین» است، چگونه اجازه می‌دهد که بشر مظهر تخریب و ویران‌گری گردد و حیات مجموع بشریت را به خطر بیفکند؟

آیت‌الله جوادی آملی نیز در پیام خود حضرت داود و فرزندش حضرت سلیمان را از رهبران مقتدر الهی و صاحب حکومت نام برد و افزود: هیچ کدام ازاین دو پیامبر، از آهنی که مثل موم و از معدن مسی که بسانِ چشمه روان در اختیارشان بود، درجهت ساخت سلاحِ کشتار استفاده نکردند، بلکه سلاح حفظ و صیانت و حراست جامعه را ساختند و به دیگران آیین بهره‌برداری از مواد را آموختند. بنابراین این دین، دینِ حفظ جامعه است و دین کشتار نیست.

وی از اینکه غربی‌ها با راه‌اندازی جنگ جهانی اول و دوم که بیش از هفتادمیلیون نفر را کشتند و امروز نیز همان افراد سخن از دموکراسی و آزادی و حقوق بشر می‌زنند ابراز تأسف کرد و افزود: دست بسیاری از این‌ها روی ماشه اتم است و اگر خدای ناکرده، جنگ جهانی سوم شروع شود، کسی روی زمین نمی‌ماند.

حجت‌الإسلام والمسلمین رشاد، اولین سخنران اصلی همایش بود که به تشریح مبانی هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، دین‌شناسی، اخلاقی و فقهیِ فتوای مقام معظم رهبری پرداخت.

رئیس پ‍ژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در مورد مبانی اخلاقی این مسأله گفت: در اسلام و فرهنگ ما اصالت فضیلت حاکم است؛ درحالی‌که فکر حاکم بر مکاتب غربی، اصالت سود است. در چارچوب تفکر ما، هدف هرگز وسیله را توجیه نمی‌کند؛ اما در فرهنگ اومانیستی و لیبرالیستی هر کاری که سودآور و سودمند است، جایز است؛ اگر سلاح کشتارجمعی سودآور است، پس می‌توان تولید کرد. شما می‌توانید میکروب تولید کنید و در عالم اشاعه دهید و بعد هم داروی آن را تهیه کنید و بفروشید؛ چون این کار سودآور است، اشکالی ندارد.

وی در ادامه با طرح این سؤال که ماهیت و غایت جهاد ابتدایی و دفاعی چیست؟ گفت: طبعا جنگ و سلاحِ مورد استفاده در جنگ و جهاد، باید با ماهیت جهاد تناسب داشته باشد. جهاد عمل مقدسی است؛ بنابراین با ابزار نامقدس نمی‌توان جهاد کرد.

آیت‌الله فقیهی سخنران بعدی این همایش بود. وی با بیان اینکه عقل و تمام عقلای عالم به «قبیح‌بودن ظلم» حکم می‌کنند و یکی از مصادیق جلیة ظلم، از بین‌بردن فرد بی‌گناه است، اظهار داشت: هر انسانی، با هر دین و مذهبی که باشد، قبیح‌بودن این عمل را می‌پذیرد؛ لذا به نظر ما بحث در اینکه آیا سلاح کشتارجمعی جایز است یا خیر، بحثی نیست که نیاز به استدلالات چندان عمیقی داشته باشد و برای اثبات حرمت آن به آیات و روایات نیازی نداریم  و تمام آیات و روایاتی که ظلم را قبیح می‌داند، ارشادی هستند؛ بنابراین حکم اولی تولید و انباشت سلاح کشتارجمعی، حرمت است و فتوای مقام معظم رهبری حکم الله واقعی می‌باشد.

در صورت تمایل به خواندن گزارش کاملِ این همایش به اینجا و اینجا مراجعه کنید.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

تعبیرِ خواب

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | چهارشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۱۴ ب.ظ | ۳ نظر

«نشسته‌ام، و کتاب بزرگِ جلوی رویم را ورق می‌زنم. «او» بالای سر «من» است و در مقابل من هم، یک سید بزرگوار و جلیل‌القدری ایستاده. بعضی از صفحات کتاب، سیاه است و بعضی از صفحات، عکس‌دار؛ عکسِ بقعه و بارگاه امام‌زاده یا ائمه اطهار. دو سه تا از صفحه‌های عکس‌دار را پاره می‌کنم. سیدِ جلیل‌القدر، نگاهی به «او» می‌کند و به خاطر عملِ «من»، از روی حسرت و تأسف، لبخندی می‌زند.»

«او»، یکی از بستگان و البته یکی از دوستان است که این خواب را برای من دیده است! تاکنون برای تعبیر خوابم، نزد بزرگی یا معبری نرفته‌ام؛ اما تعبیرنکردنِ خوابِ «او» را به صلاح ندانستم.

سراغ حاج آقای کاظمی رفتم؛ مدیر مدرسه علمیه رضویه. آوازه‌اش را شنیده بودم[1]. برای اولین بار بود که او را زیارت می‌کردم. از نگهبان مدرسه، سراغِ حاج آقا رو گرفتم؛ به اتاق ایشان اشاره کرد و گفت حاج‌آقایی که پشت میز نشسته است، آقای کاظمی است. رفتم داخل، سلام کردم. نگاهم انگار در نگاهش گیر کرد! نمی‌دانم چرا نتوانستم نگاهم را از نگاهش بقاپم. شاید هم نخواستم. فقط می‌دانم که نمی‌دانم؛ این حیرت، یک ثانیه بیشتر طول نکشید، که خوردم به میزِ کوچکِ وسطِ اتاق؛ نزدیک بود بیفتم که شنیدم: «مراقب باشید.» خیالم راحت شد؛ از اینکه از حیرت بیرون آمده بودم. روی صندلی نشستم. گفت: بفرمایید. گفتم خوابی است که می‌خواهم تعبیر کنم. با دست اشاره کرد که در صندلیِ کنارش بنشینم. نشستم. خواب را برایش تعریف کردم. گفت: کسی که در خواب، دیده شده –یعنی من- هیچ تأثیری در خواب ندارد. «خواب‌بیننده با اطرافیانش رفتار مناسبی ندارد و توهین‌آمیز برخورد می‌کند.»

مدتی بود که متوجه رفتار اشتباه این دوست عزیز شده بودم. به قصدِ عبادت کارهایی انجام می‌داد، اما متوجه نمی‌شد که کارش اشتباست و رفتارش با اطرافیانش درست نیست. آدمِ خوبی است که خدا اینگونه به او نظر داشته و اشتباهش را متذکر شده. تعبیرِ خوابش را با پیامک برایش ارسال کردم و خیالم بابت همه چیز راحت شد...

 



[1]- آوازه‌ی مدیر مدرسه رضویه را از یکی از دوستانم شنیده بودم. می‌گفت: «خواب دیدم از پشتِ دیوار، پلاستیک سیاهی را وسطِ حیات خانه‌مان انداختند. داخل پلاستیک، پر از موش‌های بزرگِ صحرایی بود. موش‌ها از پلاستیکِ سیاه بیرون آمدند و فرار کردند.» فردای آن شب نیز، همان خواب تکرار شد. تعبیر خوابم را از حاج آقای کاظمی پرسیدم؛ اینگونه تعبیر کرد: پولی از سهم امام پیش شماست که اجازه‌اش را نگرفته‌ای! دوستِ من ادامه داد: چند روز قبل از آن خواب، یک نفر پولی به من داد و گفت سهم امام است و استفاده کن. من هنوز از آن پول استفاده نکرده بودم که این خواب را دیدم. بعد از این تعبیر، به دفتر یکی از مراجع رفتم و اجازه گرفتم و از آن پول استفاده کردم.

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی