تعبیرِ خواب
«نشستهام، و کتاب بزرگِ جلوی رویم را ورق میزنم. «او» بالای سر «من» است و در مقابل من هم، یک سید بزرگوار و جلیلالقدری ایستاده. بعضی از صفحات کتاب، سیاه است و بعضی از صفحات، عکسدار؛ عکسِ بقعه و بارگاه امامزاده یا ائمه اطهار. دو سه تا از صفحههای عکسدار را پاره میکنم. سیدِ جلیلالقدر، نگاهی به «او» میکند و به خاطر عملِ «من»، از روی حسرت و تأسف، لبخندی میزند.»
«او»، یکی از بستگان و البته یکی از دوستان است که این خواب را برای من دیده است! تاکنون برای تعبیر خوابم، نزد بزرگی یا معبری نرفتهام؛ اما تعبیرنکردنِ خوابِ «او» را به صلاح ندانستم.
سراغ حاج آقای کاظمی رفتم؛ مدیر مدرسه علمیه رضویه. آوازهاش را شنیده بودم[1]. برای اولین بار بود که او را زیارت میکردم. از نگهبان مدرسه، سراغِ حاج آقا رو گرفتم؛ به اتاق ایشان اشاره کرد و گفت حاجآقایی که پشت میز نشسته است، آقای کاظمی است. رفتم داخل، سلام کردم. نگاهم انگار در نگاهش گیر کرد! نمیدانم چرا نتوانستم نگاهم را از نگاهش بقاپم. شاید هم نخواستم. فقط میدانم که نمیدانم؛ این حیرت، یک ثانیه بیشتر طول نکشید، که خوردم به میزِ کوچکِ وسطِ اتاق؛ نزدیک بود بیفتم که شنیدم: «مراقب باشید.» خیالم راحت شد؛ از اینکه از حیرت بیرون آمده بودم. روی صندلی نشستم. گفت: بفرمایید. گفتم خوابی است که میخواهم تعبیر کنم. با دست اشاره کرد که در صندلیِ کنارش بنشینم. نشستم. خواب را برایش تعریف کردم. گفت: کسی که در خواب، دیده شده –یعنی من- هیچ تأثیری در خواب ندارد. «خواببیننده با اطرافیانش رفتار مناسبی ندارد و توهینآمیز برخورد میکند.»
مدتی بود که متوجه رفتار اشتباه این دوست عزیز شده بودم. به قصدِ عبادت کارهایی انجام میداد، اما متوجه نمیشد که کارش اشتباست و رفتارش با اطرافیانش درست نیست. آدمِ خوبی است که خدا اینگونه به او نظر داشته و اشتباهش را متذکر شده. تعبیرِ خوابش را با پیامک برایش ارسال کردم و خیالم بابت همه چیز راحت شد...
[1]- آوازهی مدیر مدرسه رضویه را از یکی از دوستانم شنیده بودم. میگفت: «خواب دیدم از پشتِ دیوار، پلاستیک سیاهی را وسطِ حیات خانهمان انداختند. داخل پلاستیک، پر از موشهای بزرگِ صحرایی بود. موشها از پلاستیکِ سیاه بیرون آمدند و فرار کردند.» فردای آن شب نیز، همان خواب تکرار شد. تعبیر خوابم را از حاج آقای کاظمی پرسیدم؛ اینگونه تعبیر کرد: پولی از سهم امام پیش شماست که اجازهاش را نگرفتهای! دوستِ من ادامه داد: چند روز قبل از آن خواب، یک نفر پولی به من داد و گفت سهم امام است و استفاده کن. من هنوز از آن پول استفاده نکرده بودم که این خواب را دیدم. بعد از این تعبیر، به دفتر یکی از مراجع رفتم و اجازه گرفتم و از آن پول استفاده کردم.