تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

۴ مطلب با موضوع «علما» ثبت شده است

زاهدِ متخلّقِ روشنفکر

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر

طلبه جوانی بود که دامادِ یکی از سرشناسان و متمولین اردکان شد. شهرت، ثروت، موقعیت و آوازۀ خانواده همسر، هیچ‌گاه در تغییر سبک زندگیِ طلبگی او تأثیری نگذاشت. زندگی‌اش را با دخترِ یکی از بزرگان شهر، آغاز کرد؛ دخترِ نازپرورده‌ای که از این به بعد باید کوک ساعت زندگی‌اش را با زندگیِ طلبگی ساز می‌کرد و ولخرجی‌های دخترانه‌اش را، با سلیقه جیبِ شوهر، هم‌ساز؛ چیزی که کمترینِ آن، بهانه اختلاف و طلاقِ زوج‌های جوان امروزی است، بازیچۀ روحِ بزرگِ طلبۀ اردکانی شده بود.
از جهت وضعیت مالی بین آقا سید روح‌الله و همسرش، اختلاف‌نظر وجود داشت، اما روحِ بزرگِ روح الله پیچیده‌ترین معادلات زندگی را حل می‌کرد و همسرش زهدِ یک طلبه‌ دینی را با اخلاقِ والای شوهر هضم می‌نمود.

سال‌ها مجاهدتِ در چنین شرایط، و انجام تکلیف و عمل به رسالت طلبگی در سایۀ تقوا، خلوص و ایمان، آیت‌الله سید روح‌الله خاتمی را یک مرجع اجتماعی و مورد اعتماد مردم ساخت. شخصیتی که امام خمینی(ره) ایشان را «مجتهدی بزرگوار»، «روشنفکری متدین» و «چهره تابناک مبارزات خستگی ناپذیر روحانیت روشن ضمیر» خطاب کرد که «با گوشت و پوست خود مبارزه را می‌فهمید و سختی‌هاى آن را چون شربتى گوارا می‌نوشید».

سال‌ها فریفته‌نشدنِ به چرب‌وشیرینِ دنیا لازم است تا بتوان -به تعبیر امام(ره)- «یار و پناه محرومان» شد و «یک عمر با تحجر و واپس‌گرایى جنگید» و «یکى از طرفداران بى‏بدیل اسلام ناب محمدى(ص) در عصر فریب و خودپرستى» شد.

سال‌ها تلاش بی‌وقفه و خالصانه لازم است تا یک انسان، خودش را «زاهدِ متخلقِ روشنفکر» بسازد. طلبۀ روشنفکری که در جوانی خودش را ساخت و با جلوه‌گری‌های نفس مبارزه کرد، در بزرگ‌سالی، وجوهات فراوان، خللی در زندگی زاهدانه‌اش ایجاد نکرد. یک عمر، «زهد» را به همراه «اخلاق» عجین کرد و جلوه‌های آن در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی‌اش رخ نمود تا خداوند «روشنفکری» را در ظرفِ وجود چنین شخصیتی ریخت.
زمانی که یک فرد در کهولت سن حتی از فهم فرزندان و نوه‌هایش عاجز است، اما یک «روشنفکر دینی» با فهم عمیق اجتماعی، در آن سنین بالا، روحِ تشنۀ جوانان کشورش را درک می‌کند و با نفس مسیحایی خود آنان را سیراب می‌نماید. رهبر معظم انقلاب درباره آیت الله سید روح الله خاتمی فرمودند: «من هر دفعه که با ایشان صحبت می‌کردم دیدم آن چیزی را که در ذهن من هست به طور دقیق از زبان ایشان می‌شنوم؛ یعنی آن‌چنان ایشان درست و روشن، فکر می‌کرد و روی مرز حرکت می‌کرد که من تعجب می‌کردم کسی در سن ایشان [این‌گونه مسائل را بفهمد و تحلیل کند]. خب حالا جوان‌ها در همه جا بودند؛ ماها خب چقدر کتاب می‌خواندیم، چقدر با همه معاشرت داشتیم، مسافرت می‌کردیم، در صحنه‌ها بودیم، یک چیزهایی را می‌فهمیدیم؛ [اما] یک ملایی که از لحاظ سنی، جزو  افراد مسن یا پیرمرد محسوب می‌شد، بعد هم در اردکان، دور از مرکز، این جور در متن قضایا باشد این برای ما مایۀ تعجب بود؛ و این همان روشن‌بینی و آگاهی این مرد بزرگ را می‌رساند».
مسیر زندگیِ آیت‌الله سید روح‌الله خاتمی از ابتدای ازدواج با یکی از متمولین اردکان شاید جور دیگری می‌توانست رقم بخورد؛ اما ایشان راهِ «طلبگی» را به معنای واقعی کلمه ادامه دادند. شهید مطهری در وصف حالات یکی از علما تعبیری دارند که کاملا درباره آیت الله سید روح الله خاتمی صدق می‌کند؛ شهید مطهری می‌فرماید: «او به‌قدری آدم ساده‌زیستی بود و به‌قدری در تشریفات زندگی لاقید بود که حیرت‌آور بود و کوشش می‌کرد خودش را با مردم یکی کند و توانست مردمی را حرکت بدهد. این قضیه‏ برای من یک تجربه خیلی عینی بود که اگر کسی واقعاً در هر نقطه‌ای بخواهد، به شرط اینکه از خودش بگذرد، می‌تواند مردم خود را به حرکت درآورد».(آشنایی با قرآن، ج۹، ص۱۶۶)

افسوس که هنوز نتوانستیم سبک زندگیِ عالمان دینی‌مان را بر اساس سیره عملیِ‌شان فهم و تبیین کنیم و بر اساس آن الگوسازی نماییم.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

از گعده‌های امام خمینی و آقای خویی تا روابط شاگردان این دو مرجع

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر


آیت‌الله حاج سیدعلیرضا حیدری اکنون در 77سالگی یکی از علمای یزد است. آیت‌الله آسیدجواد حیدری برادر وی سال گذشته در سن 88سالگی درگذشت. این دو برادر فرزندان آیت‌الله سیدابوالقاسم حیدری هستند و نسب‌شان به امام‌زاده جعفر یزد می‌رسد. آیت‌الله سیدعلیرضا حیدری که در سال 1317 شمسی متولد شده است، نزد شهیدآیت‌الله صدوقی و آیت‌الله علاقه‌بند درس خوانده و سپس برای  ادامه تحصیلات به نجف رفته است. وی در نجف نیز در جلسات درس حضرات آیات خویی، امام خمینی، شهیدصدر، کوکبی و خاتم یزدی شرکت شرکت کرده و از فعالان دفتر امام خمینی در نجف به‌شمار می‌آمده است. تا این‌که پس از پیروزی انقلاب اسلامی بازداشت شده و از عراق اخراج می‌شود. در قم شش سال در درس مرحوم آیت‌الله گلپایگانی شرکت می‌کند و پس از آن طی سه دهه اخیر همراه با برادرش به فعالیت دینی و حوزوی در یزد اهتمام داشته است.

از جمله اقدامات وی تأسیس بیت‌الزهرا(س) در نقاط متعدد یزد و نیز مشهد برای برپایی مراسم عزای فاطمیه است. سالانه دسته عزاداری ایام فاطمیه در شام شهادت حضرت زهرا(س) به سمت امام‌زاده جعفر یزد برپا می‌شود و خود آیت‌الله نیز پیشاپیش دسته حرکت می‌کند. تأسیس بیت‌المهدی در یزد، تأسیس تعداد زیادی مسجد در یزد و حومه آن، بازسازی و توسعه مسجد شاه طهماسب یزد، تأسیس حسینیه‌ها، تأسیس زینبیه، بیت‌المهدی و فاطمیه در میبد یزد در کنار رسیدگی گسترده به نیازمندان و ایتام از اقدامات عام‌المنفعه آقای حیدری در سه دهه گذشته است.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید مصاحبه‌ی خواندنی با آیت‌الله علیرضا حیدری است که در نخستین هفته سال 94 انجام شده است؛


شما تحصیلات حوزوی‌تان را از یزد شروع کردید؟

بله.

پیش کدام اساتید؟

ادبیات عرب را نزد اساتید مختلفی مثل آقا سیدمحمدعلی علاقه‌بند خواندم، ولی لمعه را پیش  آقای صدوقی درس خواندم.

آقای صدوقی در آن زمان در یزد بودند؟

بله، حدود 14سال قبل از پیروزی انقلاب.

پس بعد از وفات آقای بروجردی بود.

بله، بعد از فوت ایشان بود. بعد از این‌که امام به عراق رفتند، شش ماه بعدش ما هم به عراق رفتیم.

آقای صدوقی در آن زمان به یزد تبعید شده بودند؟

نه، حوزه علمیه یزد زیر نظر ایشان بود و در آن‌جا درس می‌دادند.

اساتید شاخص یزد در آن زمان چه کسانی بودند؟

آقاسید محمدعلی علاقه‌بند بودند که مقدمات را پیش ایشان درس خواندم. آقای سعیدی بودند. آقایان سیدجواد و سیدمحمد مدرسی بودند که هردوشان فوت کردند.

حوزه یزد در آن سال‌ها چند طلبه داشت؟

شاید حدود صد الی صدوبیست نفر بودند.

بعد از اتمام مقدمات برای ادامه تحصیل به کدام حوزه رفتید؟

به نجف رفتم.

به قم نیامدید؟

نه، ولی بعد از آن وقتی از عراق اخراج شدم، مدتی به قم آمدم.

در نجف پیش چه اساتیدی درس خواندید؟

مکاسب را نزد آقای کوکبی خواندم. پیش آقایان سیدحسن مرتضوی شاهرودی و شیخ حسین روشنی هم درس خواندم. با آقای مسلمی که الان در قم هستند مباحثه می‌کردیم. بعد هم به درس امام خمینی و آقای خویی رفتم. دو سه ماهی هم درس خارج آقای سید محمدباقر صدر رفتم.

کدام درس شلوغ‌تر بود؟

درس آقای خویی از درس امام شلوغ‌تر بود. البته درس امام هم شلوغ می‌شد ولی به شلوغی درس آقای خویی نمی‌رسید.

اول به درس امام رفتید؟

بله، چون ما وقتی به نجف رفتیم به واسطه آشنایی که با آقای سیدعباس خاتم یزدی داشتیم پیش ایشان رفتیم. ایشان در بیرونی امام بود و به ما پیشنهاد داد که به درس ایشان برویم. البته به سایر بیوت هم سر می‌زدم.

چند سال در درس آقای خویی شرکت کردید؟

پنج شش سال به درس فقه ایشان رفتم. بحث طهارت را درس می‌دادند.

به درس اصول ایشان نرفتید؟

نه، فقط به درس فقه ایشان رفتم.

درس اصول ایشان شلوغ‌تر بود یا درس فقه‌شان؟

فقه‌شان شلوغ‌تر بود.

آقای صدر هم آن زمان به درس آقای خویی می‌آمد؟

آقا سید محمدباقر قبل از ما شاگرد آقای خویی بود و آن موقع به درس ایشان نمی‌آمد. آن‌ موقع که ما می‌رفتیم، آقای خاتم یزدی، آقای شیخ حسین روشنی و آقای مستجابی هم می‌آمدند.

روش درس آقای خویی چطور بود؟

ایشان بیش از نیم ساعت درس نمی‌گفتند و وسط درس هم کسی نباید سؤال می‌کرد. همه باید بعد از درس سؤال می‌کردند. فقط یکی از آقازاده‌های آقای حکیم می‌توانست سؤال کند و ایشان هم به احترام آقای حکیم جواب می‌دادند. آقای خویی تسلط زیادی به اقوال داشتند. یادم هست که یکی از طلاب اصفهانی، آقای خویی را خیلی سؤال‌پیچ می‌کرد. آقای خویی هم در جواب به او می‌گفتند که این حرف شما را مثلا فلانی گفته و نائینی هم جوابش را داده است.

درس‌های دیگر چطور بودند؟

فضلای آن زمان می‌گفتند که آقای خویی، أحضر [حاضرالذهن‌تر] و امام خمینی، أدَق [دقیق‌تر] هستند. مثلا اگر بحثی را آقای خویی یک‌هفته‌ای می‌گفتند، امام همان بحث را یک ماه طول می‌دادند و ریزه‌کاری داشتند. درس امام سه ربع ساعت طول می‌کشید و برای طلاب مبتدی خیلی خوب بود. در درس ایشان مرحوم حاج آقا مصطفی خیلی وقت‌ها با پدرشان بحث می‌کردند و مبانی‌شان با امام فرق داشت. گاهی که بحث‌شان زیاد می‌شد، آقامصطفی دیگر پافشاری نمی‌کردند تا پدرشان ناراحت نشود.

حاج آقا مصطفی به درس آقای خویی نمی‌آمدند؟

نه، آن موقع نمی‌آمدند. افرادی مثل آقای خاتم بودند که هم‌زمان در درس امام و آقای خویی شرکت می‌کردند.

شما چند سال در درس امام خمینی شرکت کردید؟

هفت هشت سال به درس امام رفتم. ایشان بیع و قضا می‌گفتند.

فقط در درس‌های نجف شرکت کردید یا به کربلا هم رفتید؟

نه در کربلا درس نخواندم. فقط برای زیارت به کربلا می‌رفتیم.

گفتید که در درس شهید صدر هم شرکت کرده‌اید. درس ایشان چه ویژگی‌هایی داشت؟

ایشان آن موقع در منزل‌شان به عربی درس می‌گفتند. من با آقای مسلمی به درس فقه ایشان می‌رفتم. بیست سی نفری بودیم که به منزل ایشان می‌رفتیم.

ایشان در بحث‌های  اصولی شهرت پیدا کرده‌اند. درس فقه ایشان هم قوی بود؟

بله، فقه ایشان هم خوب بود. به هر حال جزو شاگردان درجه اول آقای خویی بودند. الان هم هر کسی که شاگرد خوب آقای خویی بودند. الان هم هر کسی شاگرد خوب آقای خویی بوده، استاد مهمی محسوب می‌شود. مثل آقای وحید که از شاگردان خوب آقای خویی بودند.

روش درس ایشان چطور بود؟

ایشان می‌گفتند الان طلبه‌ها درست درس نمی‌خوانند. ما که مطالعه می‌کردیم، اقوال و مبانی مختلف و جواب‌های آن‌ها را می‌دیدیم تا وقتی استاد، بحثی را مطرح می‌کند ما جواب آن را آماده داشته باشیم و اشکال کنیم. خود آقای خویی هم گفتند که آقای صدر شاگرد خوب ایشان است. چون شاگرد خوب، استاد را مجبور به پیش‌مطالعه می‌کند تا سرسری وارد درس نشود.

از نظر امنیتی مشکلی برای حضور در درس آقای صدر نداشتید؟

نه، درس‌شان آزاد بود.

فضای حوزه نجف در آن زمان چطور بود؟

فضای درسی خوبی داشت، چنددستگی هم حاکم بود. شاگردان امام کاری به  آقای خویی نداشتید و شاگردان آقای خویی هم کاری به امام نداشتند و با هم اختلاف داشتند. البته رابطه آقای خویی با امام خوب بود و برخورد خوبی با هم داشتند و در مجالس ترحیم، با هم گرم می‌گرفتند و گعده می‌کردند. منتهی اطرافیان‌شان از نظر سیاسی با هم اختلاف داشتند. البته شاگردان آقای خویی کمتر در مسائل سیاسی دخالت می‌کردند. بین شاگردان امام حدود بیست نفری بودند که فقط کار علمی می‌کردند و بقیه فعالیت سیاسی هم می‌کردند.

شما چند سال عضو دفتر امام در نجف بودید؟

همه آن چهارده سالی که در نجف بودم در دفتر ایشان فعالیت می‌کردم.

چهره‌های شاخص دفتر ایشان چه کسانی بودند؟

آقای خاتم و آقای سیدجعفر کریمی و یک آقای دیگری هم که درس خارج می‌گفت...

آقای راستی کاشانی؟

نه، آقای راستی بیشتر طرف آقای خویی بود.

جریان بازداشت شما چه بود؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، سال 58 اعضای دفتر امام در نجف را گرفتند. من هم به همراه آقای خاتم بازداشت شدم. یک هفته در نجف، دو سه روز بعد در بغداد و یک روز در خانقین زندانی شدیم و بعد هم از عراق اخراج شدیم. در زندان نجف حدود بیست و شش نفر در دو اتاق کوچک حبس شده بودیم و نمی‌توانستیم موقع خوابیدن دراز بکشیم. ولی زندان بغداد و خانقین خوب بود.

شکنجه هم شدید؟

نه، فقط بازجویی شدیم.

چگونه به ایران برگشتید؟

ما را از عراق اخراج کردند. وقتی وارد ایران شدیم در کرمانشاه، استقبال مردمی خوبی از ما شد و روحانیون و نظامیان و چندهزار نفر از مردم به استقبال ما آمدند. بعد هم به قم آمدیم و شش سال در قم بودیم.

در درس‌های قم هم شرکت می‌کردید؟

بله، در درس آقای گلپایگانی و آقای وحید شرکت می‌کردم. درس آقای گلپایگانی شلوغ‌تر بود. مدتی هم به درس آقای خاتم رفتم.

فضای درسی قم با نجف چه فرقی داشت؟

قم جدی‌تر بود. درس‌های قم هم شلوغ‌تر از نجف بود. شلوغ‌ترین درس نجف، درس آقای خویی در مسجد خضرا بود که هفت‌صد نفر می‌آمدند. ولی در درس‌های شلوغ قم بالای هزار نفر می‌آمدند.

در دفتر امام در قم هم فعالیت کردید؟

گاهی می‌رفتم و برای پاسخ به استفتا آن‌جا می‌نشستم.

بعد از اقامت در قم که به یزد برگشتید، شروع به تدریس کردید؟

چند سال اول تدریس می‌کردم، ولی بعدها مشغول تبلیغ و فعالیت‌های دیگر شدم.

به کجا برای تبلیغ می‌رفتید؟

بیشتر به کویت می‌رفتم. یزدی‌ در کویت حسینیه بزرگی داشتند.[1]


[1] منبع: ماهنامه تقریرات

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

سیری در زندگانی آیت‌الله فاضل اردکانی

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۰۷ ب.ظ | ۰ نظر

در علم و عمل، یگانه‌ی دوران خود و از نوادر تاریخ حوزه‌های علمیه بود و آثار و برکات زیادی برجای گذاشت. با همه این اوصاف دریغ که شخصیت ایشان در میان مردم عالم‌دوست شهر خود، اردکان نیز ناشناخته مانده و زندگی و سیره اخلاقی و رفتاری‌اش به فراموشی سپرده شده است. مردم اردکان نام این عالم بزرگ را از طریق تابلو کتابخانه به خاطر سپرده‌اند؛ کتابخانه آیت‌الله فاضل.[1]

آیت‌الله حاج شیخ محمدحسین فاضل اردکانی (ره) به سال 1225ه.ق در اردکان به دنیا آمد. برخی ولادتش را 1230 نقل کرده‌اند. ولادت ایشان در خانواده علم بود و پدر بزرگوارش آیت‌الله محمداسماعیل اردکانی، از عالمان و حاکمان شرعِ زمان خود در اردکان به شمار می‌آمد. نام ایشان در کتب تراجم، «حسین» و گاه «محمدحسین» ضبط شده است.


تحصیلات

آیت‌الله فاضل اردکانی از همان ابتدایی که خواندن و نوشتن را فراگرفت، مقدمات علوم دینی را نزد پدرش که از علمای بنام اردکان بود، آغاز نمود. عمویش محمدتقی اردکانی که عالم و مدرس بزرگ علوم دینی بود، با دیدن هوش و ذکاوت ذهنی او، از برادرش خواست تا وی را برای تعلیم و تربیت علوم دینی به یزد –نزد خودش- بفرستد. پدر با پیشنهاد برادر موافقت نمود و محمدحسین را نزد آیت‌الله محمدتقی اردکانی که در آن زمان ریاست حوزه علمیه یزد را بر عهده داشت، فرستاد. وی تربیت محمدحسین را شخصا برعهده گرفت و از مقدمات تا سطوح عالی را به او آموخت.

آیت‌الله فاضل اردکانی پس از اتمام دروس سطح حوزه در یزد، جهت کسب مدارج علمی و اجتهاد ابتدا به حوزه علمیه قزوین سفر کرد و در آن‌جا از درس محمدتقی بَرَغانی، معروف به شهید ثالث (م1246ق) و برادرش ملامحمدصالح برغانی (م1271ق) استفاده برد و در درس فلسفه و حکمت ملاآقا حِکمی شرکت جست.

وی پس از استفاده از محضر بزرگانِ قزوین، برای ادامه تحصیلات عازم کشور عراق و از آن‌جا با شور و اشتیاق فراوان وارد حوزه علمیه کربلا شد. نجف و کربلا در آن روزگار بزرگ‌ترین حوزه شیعیان به شمار می‌رفت و علما و مراجع بزرگی در آن به تدریس مشغول بودند. طلبه جوان اردکانی که اکنون 21سال داشت، در شهر مقدس کربلا به حوزه درس مجتهد بزرگ شریف‌العلما ملحق گشت و با موفقیت به تحصیل ادامه داد و تقریرات درس استاد را در مبحث بیعِ فضولی از کتاب تجارت نوشت.


دریافت لقب فاضل

آخوند اردکانی پس از وفات شریف‌العلماء به حلقه درس فقیه اصولی، سید ابراهیم قزوینی (م1262ق) صاحب کتاب ضوابط‌الاصول و دلائل‌الاحکام درآمد و از شاگردان برجسته و مورد اعتماد استاد گردید؛ به گونه‌ای که تا او در محضر درس استاد حاضر نمی‌شد، آیت‌الله قزوینی درس را آغاز نمی‌کرد. همچنین  آیت‌الله قزوینی برای نشان دادن مقام علمی و فضل و کمال شاگرد برجسته خود به وی لقب «فاضل» عطا کرد و از آن به بعد نام آیت‌الله اردکانی در میان خاص و عام به «فاضل اردکانی» شهرت یافت و در کربلا و نجف بلندآوازه گشت.


کرسی تدریس در صحن امام حسین (ع)

آیت‌الله فاضل اردکانی با شور و شوق تحصیلات خود را در شهر مقدس کربلا به پایان رساند و از بسیاری از علمای آن روزگار اجازه اجتهاد کسب نمود. وی سپس در همان شهر، و در کنار بارگاه حضرت سیدالشهدا –علیه السلام- اقامت گزید و روزها در صحن بزرگ آن حضرت به تدریس پرداخت. او آن‌چنان در فقه و اصول بین علما و فضلا مشهور شد که سیل طلاب و مشتاقان علم، به سوی کربلا و حوزه درسی ایشان روانه شدند. فضل و کمالش بر سر زبان‌ها افتاد و نام «آخوند اردکانی» و عظمت حوزه درسی‌اش بلندآوازه گشت. بازار دانش در روزگار او، در کربلا رونق یافت و باعث هجرت فضلا و تشنگان علوم اهل بیت (ع) به این شهر گردید. تا جایی که آوازه‌اش در همه بلاد شیعه پیچید و مرجع استفاده اجلاء و اکابر بود.


اقامه نماز جماعت در خیمه‌گاه امام حسین (ع)

آیت‌‎الله العظمی بهجت (ره) فرمودند: مرحوم آخوند اردکانی در خیمه‌گاه کربلا اقامه جماعت نموده بود و بعد و قبل از ایشان شنیده نشد که کسی به جای صحن حضرت سیدالشهدا (ع) و حضرت ابوالفضل (ع) در خیمه‌گاه نماز جماعت خوانده باشد.

البته گاهی ایشان نماز مغرب و عشا را در صحن مطهر امام حسین (ع) نیز اقامه می‌کرد ولی بیشتر در محاذات خیمه‌گاه حسینی به جماعت می‌گزارد. همچنین نوشته‌اند که فرزند آیت‌الله فاضل اردکانی، شیخ محمد فاضل نیز در کربلا زندگی می‌کرد و از ائمه جماعات آستانه حسینی به شمار می‌آمد.


مقام علمی فاضل اردکانی

آیت‌الله فاضل اردکانی از معاصرین فقیه بزرگ شیعه، شیخ مرتضی انصاری بود. در آن زمان شیخ انصاری ساکن نجف اشرف و آخوند اردکانی مقیم کربلا بودند و معروف است که کربلایی‌ها به نجفی‌ها می‌گفتند: آخوند ما از شیخ شما اعلم است و نجفی‌ها به کربلایی‌ها می‌گفتند: شیخ ما از آخوند شما اعلم است.

علامه سیدعلی حسینی میبدی و آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدحسین شهرستانی که هر دو از شاگردان آخوند اردکانی بوده‌اند، ایشان را در درجات علمی، اعلمِ بر شیخ‌الفقهاء و المجتهدین، حاج شیخ مرتضی انصاری می‌دانستند.

آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری درباره علم و دانش فاضل اردکانی فرموده‌اند: مرحوم [آیت‌الله] سیدمحمدحسین شهرستانی بالای سر مبارک حضرت سیدالشهداء (ع) قسم یاد کرد که ایشان [فاضل اردکانی] از شیخ انصاریِ استادالفقهاء، اعلم است.

شیخ اسماعیل محلاتی، یکی از شاگردان فاضل اردکانی که حالات خود را در آخر کتاب «انوارالعلم و المعرفه» نوشته است می‌گوید: من که به عتبات برای کسب علوم رفتم، شاخص کربلا دو نفر بودند. یکی آخوندملاحسین اردکانی که الحق و الانصاف در صف اول علمای غیبت کبری واقع است و دیگری شیخ زین العابدین مازندرانی که او هم امتیاز بسزایی داشت.


آخوند خراسانی در محضر درس فاضل

از مرحوم شهرستانی نقل شده که مرحوم آخوند ملامحمدکاظم خراسانی صاحب کفایه الاصول، در زمان حیات استادش مرحوم شیخ مرتضی انصاری برای زیارت حضرت سیدالشهداء (ع) به کربلا رفت. در یکی از روزها بعد از اتمام زیارت، دید در صحن مطهر عالمی در حال تدریس  است و قریب هفتاد، هشتاد طلبه پای منبر او نشسته‌اند. می‌پرسد این عالم کیست؟ می‌گویند: آخوند  اردکانی.  آخوند خراسانی هم به جمع شاگردان می‌پیوندد و به درس ایشان گوش می‌دهد. در این بین مرحوم اردکانی مسأله‌ای را از شیخ انصاری نقل کرد و دو اشکال بر آن وارد نمود و درس را به پایان برد. از این رو هنگام بازگشت به نجف، به درس استادش شیخ انصاری حاضر شد و داستان را گفت و اشکالات را به طور کامل بیان کرد. ولی آخوند خراسانی بر واردبودن اشکال دوم هم اصرار داشت. مدتی مناظره بین استاد و شاگرد طول کشید تا اینکه یکی از طلاب به شوخی به دوستش گفت: نگاه کن! چطور این آخوند [خراسانی] اقوال آن آخوند [اردکانی] را تأیید می‌کند. دیگری گفت: بعد از آن آخوند، چشم ما به این آخوند روشن! به این ترتیب لقب «آخوند» بر محقق خراسانی ماند.


تربیت شاگردان بزرگ

شاگردان زیادی در محضر پرفیض او زانو زدند و به درجات عالی علم و اخلاق رسیدند. برخی از شاگردان وی در آینده‌ای نزدیک از بزرگ‌ترین مراجع تقلید شیعه شدند و خدمات شایان و بی‌پایانی را به مکتب تشیع و حتی عالم اسلام در کارنامه نورانی خود به ثبت رساندند. در اینجا تنها نام برخی از شاگردان مشهور ایشان را ذکر می‌کنیم: آیت‌الله میرزامحمدتقی شیرازی، مرجع استعمارستیز شیعه و صاحب فتوای جهاد مردم عراق علیه انگلیس. علامه سیدمحمدحسین شهرستانی (م1315ق) که تقریرات «درس خارج اصول» فاضل اردکانی را به چاپ رسانده است و کرسی تدریس فاضل اردکانی پس از فوت به او رسید. عالم بزرگ شیعه آیت‌الله العظمی سیدمحمد فشارکی (1253-1316ق) آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مؤسس حوزه علمیه قم. آیت‌الله آقاسیدحسن رضوی قمی کشمیری، پدر بزرگ عارف و معلم اخلاق، آیت‌الله سیدعبدالکریم کشمیری که در  حرم حضرت معصومه (س) کنار علامه طباطبایی مدفونند. عالم پرکار و صاحب آثار متعدد، علامه سیدعلی حسینی میبدی (م1313ق). عالم ذوفنون آیت‌الله ملاحبیب شریف کاشانی (متوفای1340ق) که نزدیک به دویست اثر در علوم مختلف از وی برجای مانده است. عارف بی‌بدیل سیداحمد کربلایی، شاگرد عارف بی‌نظیر، ملاحسینقلی همدانی

 

خدمات علمی و تألیفات

آیت‌الله فاضل اردکانی علاوه بر تربیت شاگردان برجسته و فقهای نامدار که برخی از آن‌ها در مسند مرجعیت شیعه  و نیابت امام زمان (ع) قرار گرفتند، در جهت پیشبرد مسائل اجتهادی شیعه، از نوشتن و قلم زدن در عرصه معارف فقهی و اصولی غفلت نکرد و آثار ارزشمندی از خود بر جای گذاشت. نام برخی از آثار ایشان که بدان دست یافتیم، چنین است:

کتاب‌الطهاره، تقریرات درس استادش شریف‌العلما در بحثِ بیع فضولیِ کتاب تجارت، کتاب‌الصلاه، تعلیقات بر کتاب ریاض‌المسائلِ فقیه بزرگ سیدعلی طباطبایی، کتاب‌المتاجر، تقریرات بر کتاب معالم‌الاصول فرزند شهیدثانی، شوارق‌الالهام، تقریرات درس اصول استاد و عموی خود، آیت‌الله محمدتقی اردکانی، شرح نتایج‌الافکار

متأسفانه اکثر آثار ایشان به چاپ نرسیده است و آن‌گونه که برخی از آگاهان گفته‌اند، این آثار نزد فرزند ایشان، شیخ محمد -که در کربلا نماز جماعت برپا می‌داشت- بوده است. صاحب اعلام الشیعه می‌‎گوید: به گمانم این کتاب‌ها در تهران نزد «سیدمحمد خزانه تهرانی»، ربیبِ «شیخ محمد» یادشده، باشد.


ویژگی‌های اخلاقی از زبان بزرگان

از جمله ویژگی‌های فاضل اردکانی، رک و راست‌گویی، خوش‌محضری، شوخ‌طبعی، داشتن مزاح در کلام، صراحت لهجه و گریز از شهرت و ریاست است که در میان علما به این اوصاف مشهور می‌باشد. با مطالعه مطالب کمی که از حالات ایشان باقی مانده، می‌توان شخصیت این عالم بزرگ را مصداقی از این روایت منقول از حضرت رسول (ص) دانست که: هرگاه پنهان و آشکار بنده‌ای با هم یکسان شد (و دوز و کلک و نفاق و حقه‌بازی، و دوری و ریاکاری از او دور شد) خداوند متعال می‌فرماید: این شخص بنده واقعی من است. (مشکاه‌الانوار، ص554)

محدث شهیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمی –صاحب کتاب ارزشمند مفاتیح‌الجنان- (1294-1359ق) در کتاب «فوائدالرضویه»، پس از نقل زندگی‌نامه مختصری از آیت‌الله فاضل اردکانی، درباره ایشان می‌نویسد: «آیت‌الله فاضل به مقام و ریاست اعتنا نمی‌کرد. دارای اخلاق کریمانه، شاد و بشاش و بسیار خوش‌محضر و دل‌رحم بود و در حق‌گویی و تبعیت از حق، از ملامت هیچ کس ابایی نداشت.»

آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری نیز درباره استاد خود آیت‌الله‌العظمی فاضل اردکانی می‌گوید: «مردی که دنیا را به نظر مسخره می‌دید، ولی در باطن نسبت به امور معنوی بسیار جدی بود.»

نویسندگان کتب تراجم درباره ایشان نوشته‌اند: با آنکه مقام مرجعیت و زعامت تشیع به او روی آورده بود، اعتنایی به آن نداشت. زاهد بود و مطلب حق را بی‌مهابا (و بدون ترس و رودربایستی) مطرح می‌کرد.

آیت‌الله حاج آقامرتضی حائری، به نقل قول از پدر بزرگوارشان، آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری (ره) می‌نویسد: «بعضی مطالب مرحوم والد از ایشان [آیت‌الله فاضل اردکانی] نقل می‌کرد که دلالت داشت بر آزادی مطلق و حریت کامله ایشان، و این‌که برای حفظ اعتبارات دنیوی به اندازه بال مگسی ارزش قائل نبوده است.»

آیت‌الله‌العظمی بهجت (ره) درباره ایشان می‌فرماید: «از جمله کسانی که هم در عملیات متوغل و متعمق بوده‌اند، و هم در اخلاق عجیب بوده‌اند، مرحوم فاضل اردکانی است. حالات او کتابی پرمنفعت در اخلاق است. اگر حرف‌های ایشان گردآوری می‌شد، یک کتاب کرامت و اخلاق بود. عجایب و غرایب بسیار از او سر می‌زده و هیچ کس نمی‌تواند مثل او باشد. ای کاش کسی احوال او را می‌نوشت.


وضو ندارم

آیت‌الله شبیری زنجانی فرمودند: سال 1287 ناصرالدین‌شاه با عنوان سلطنت به عتبات عالیات می‌رود... در این سفر یک بار ناصرالدین‌شاه در حرم امام حسین (ع) بود که اذان ظهر گفته شد. اتفاقا فاضل اردکانی هم در حرم بود. شاه خطاب می‌کند که آقا اقامه جماعت کنند و ما هم با ایشان نماز بخوانیم. فاضل اردکانی که بی‌اعتنا به دنیا و مافیها بوده است، می‌گوید: وضو ندارم. به این مسائل اهمیت نمی‌داد که شاه است یا به شاه بگوید صبر کن بروم وضو بگیرم.


دیناری از وجوهات را قبول نمی‌کنم (حکایتی از زبان آیت‌الله خاتمی)

آیت‌الله شبیری زنجانی فرمودند: زمانی به دیدن حاج آقا روح‌الله خاتمی که به قم آمده بودند، رفتیم. مرحوم حاج آقامرتضی حائری و حاج شیخ محمدعلی صدوقی هم حضور داشتند. ایشان در آن دیدار دو قضیه نقل کرد که یکی از آن‌ها مربوط به فاضل اردکانی می‌شود. مرحوم خاتمی از آقاشیخ محمد یزدی، از پدرش حاج محمد جعفر که وکیل میرزای شیرازی در کربلا بوده است، نقل کردند که: میرازی شیرازی نامه‌ای به حاج محمدجعفر می‌نویسد که برو نزد فاضل اردکانی و به ایشان بگو امور کربلا را خودت قبول کن. دیگر نمی‌خواهد وجوهات و استفتائات شهر کربلا را برای من بفرستی... حاج محمدجعفر می‌گوید نزد فاضل اردکانی رفتم و سلام میرزا را رساندم و گفتم از ناحیه میرزا این پیغام را آورده‌ام. فاضل اردکانی در پاسخ گفت: دیناری از وجوهات را قبول نمی‌کنم، پاسخ استفتائات را هم نمی‌دهم، رساله هم نمی‌نویسم. مگر فلان کس برای چندتا هندی پِنتی رساله نوشت کار خوبی کرد! مرجعیت میرزا بس است. میرزا، زحمت را از دوش ما برداشته است.


عمدا زیر بار مرجعیت نرفت

آیت‌الله‌العظمی بهجت می‌فرماید:... یکی از موارد زهد آخوند فاضل اردکانی (ره) این بود که با آن همه علم و فضل و مقام، [پس از فوت شیخ انصاری] مرجعیت را قبول نکرد و به مرحوم میرزاحسن شیرازی که به درس او می‌آمد، ارجاع داد؛ در صورتی که بعضی از شاگردان شیخ انصاری (ره) گفته بودند: آخوند اردکانی بر خود شیخ هم مقدم است.


جان‌دادنی شگفت

از راه‌های شناخت شخصیت و اندازه معرفت افراد، چگونگی روبروشدن آنان با مسأله مرگ و نحوه ورود آنان به عالم آخرت است، و همان‌طور که چگونه‌زیستن و اعتقاد و اعمال انسان بر خواب او اثر می‌گذارد، بر نحوه جان‌دادن و مرگش نیز مؤثر است.

آیت‌الله حاج آقا مرتضی حائری (ره) درباره نحوه جان دادن فاضل اردکانی می‌نویسد: پدرم، آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری که در موقع مرگ مرحوم فاضل اردکانی در سامراء بوده‌اند، فرمودند: «یکی از سادات کربلا برای من نقل کرد که شب مردن مرحوم فاضل اردکانی، عده‌ای از مردم اطراف او جمع بودند؛ چون اهل کربلا خیلی شیفته صفا و سادگی ایشان بوده‌اند. ایشان اطرافیان را جواب می‌کند و می‌گوید بروید، من می‌خواهم بمیرم! وقتی مردم می‌روند، به پسرش –ظاهرا به نام شیخ محمد- می‌گوید که آب برای من بیاور. با وجودی که به خاطر مرض استسقاء، بنابر سفارش پزشکان می‌بایست کم آب بخورد، آبِ مفصلی می‌خورد و کاملا سیراب می‌شود. بعدا (به لهجه اردکانی) می‌گوید: آب خوبی (خشی) خوردیم، مردن خوبی (خشی) هم می‌کنیم. و بعد خودش رو به قبله دراز می‌کشد و می‌میرد! «هنیئاً لأرباب النِعیم نعیمهم»


دفن در حائر حسینی

آیت‌الله فاضل اردکانی پس از 77سال، عمر بابرکت و کسب علم و فضیلت در شهر مقدس کربلا در سال 1302ه.ق در به ملکوت اعلی پیوست. با فوت ایشان، بازار کربلا تعطیل شد و خیل عظیم جمعیت برای تشییع پیکر پاک آن عالم و فقیه بزرگ به حرکت درآمد و جنازه ایشان را در حائر حسینی (ع) در مقبره استاد بزرگوارشان  آقاسیدابراهیم قزوینی، نزدیک صحن کوچک حضرت سیدالشهدا (ع) به خاک سپردند. [2]


مطلب مرتبط: الگوی وقار؛ سیری در زندگی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری اردکانی

-----------

[1] آیت‌الله خاتمی (ره) پس از تخریب و بازسازی ساختمان حوزه علمیه در سال 1344، کتابخانه‌ای در مدرسه علمیه اردکان تأسیس، و برای زنده‌نگاه‌ داشتن یاد این عالم جلیل‌القدر، به نام «آیت‌الله فاضل اردکانی» نامگذاری نمود. در سال 1371ش، ساختمان جدیدی در بیرون از حوزه، برای این کتابخانه ساخته شد و با نظارت دولت به صورت کتابخانه‌ای عمومی درآمد که مورد استقبال همگان قرار دارد. همچنین در شهر اردکان دبستان آیت‌الله فاضل به یاد این عالم بزرگ نامگذاری شده است.

[2] «کریم‌الاخلاق»، اولین جلد از سری کتاب‌های "سیمای فرزانگان اردکان"، نوشته سیداسماعیل شاکر، با تخلیص و اندکی تصرف


 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

الگوی وقار/سیری در زندگی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری اردکانی

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۱۱ ب.ظ | ۳ نظر

از درب مسجد زیرده که بیرون آمدی، سمتِ چپِ کوچه، به طرف میدان و محله علی‌بیک حرکت می‌کنی. از ساباطِ گِلی می‌گذری. حدود پنجاه قدم جلوتر، سمتِ راست، کوچه‌ای باریک با دیوارهای بلندِ خشت و گلی خودنمایی می‌کند. هنوز می‌توانی در میان گل‌ولای دیوار، کاشی کوچکی را ببینی که رویش نوشته شده: «کوچه محقق»؛ بی‌آنکه وارد کوچه شوی، ده قدم جلوتر، سمتِ چپ، زیر ساباط خشت و گلی، کوچه‌ای مسقف می‌بینی که پنجاه سال پیش، همه مردم اردکان با آن آشنا بودند و برای رتق‌ و‌ فتق امورشان به سوی آن روانه می‌شدند.

در پیچ و خم این کوچه، خانه ساده و محقّر، با بالاخانه‌ای تاریخی و کذایی و پله‌هایی کذایی‌تر وجود دارد؛ بالاخانه‌ای با سقفی از گِل و چوب‌های حصیری و نی‌مانند، که نزدیک شصت سال، حاکم شرع و بزرگ‌ترین عالم آن زمانِ اردکان، یعنی آیت‌الله حاج ملامحمد حائری در آن نشست و برخاست داشته است. هنوز قسمتی از بالاخانه خراب نشده و پله‌های پیچ در پیچش از گزند زمان در امان مانده است. به سختی می‌توان باور کرد که روزی این‌جا، محل درس «حاجی» به طلاب، مکانی برای پاسخ‌گویی به مسائل شرعی، صندوق امانات مردم، حتی زردشتیان، و محل رسیدگی به دعواهای خانوادگی و مراجعات مردمی بود.

این بالاخانه که دری جدا از خانه داشت، محل رسیدگی به امور مردم بود. اتاقی بسیار ساده که با زیلویی فرش شده بود؛ حتی قسمتی از آن فرش معمولی هم نداشت و زمین، عریان بود. زمانی آقای فلسفی، خطیب مشهور ایران با آیت‌الله حائری در همین بالاخانه دیدار کردند. سال‌ها بعد آقای فلسفی در مراسم ختم مرحوم ملامحمد که در مسجد سپهسالار تهران برگزار شد منبر رفت و ضمن شرح مبسوطی از فضائل و زهد و ساده‌زیستی ایشان گفت: «از کوچه‌های دو متری عبور کردیم، به دهلیز کوچک و باریکی که یک نفر به زحمت از آن می‌گذشت وارد شدیم و از پله‌ها بالا رفتیم. شخصی دیدم که هیبتش مرا گرفت؛ در محلی بسیار ضیق و ساده، کوهی از سکینه و وقار و دائم‌الذکر به نام حاج ملامحمد حائری اردکانی می‌زیست.»


آیت‌الله حاج محمد حائری فرزند حاج ملاحسین، از عالمان برجسته و کم‌نظیر شهر اردکان در قرن اخیر است که در سال ۱۲۹۸هـ.ق در شهر اردکان، در خانواده‌ای مشهور به علم، پا به عرصه وجود گذاشت. زمانی که «ملامحمد» در سن دوازده سالگی تحصیلات خود را در اردکان آغاز کرد، از همان اوایل، استعداد و توانایی خود را در مسائل علمی نشان داد.  ایشان پس از چهار سال استفاده از اساتید اردکان، در حالی که حدود شانزده سال داشت، عازم اصفهان شد و نزد عالم بزرگ مرحوم آقاسیدمحمدباقر درچه‌ای به تعلیم و تکمیل فقه و اصول پرداخت. همچنین به همراه مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی نزد فیلسوف شهر، جهانگیرخان قشقایی به تحصیل حکمت پرداخت. ایشان دروس سطح را نیز در چهار سال به پایان برد و بعد از آن به اتفاق آیت‌الله بروجردی به نجف اشرف هجرت کرد و چهار سال هم در محضر اساتید آن‌جا زانو زد. آیت‌الله حائری در حوزه نجف از محضر درس اساتید بزرگ و آیات عظام: سیدابوالحسن اصفهانی، آقاشیخ محمدکاظم شیرازی، آقاشیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) و سیدمحمدکاظم یزدی (صاحب کتاب گرانسنگ عروه الوثقی) استفاده کرد و به تکمیل تحصیلات خود پرداخت تا موفق به دریافت اجازه اجتهاد از بزرگان نجف شد. مرحوم حائری همچنین در دوران حضور خود در نجف اشرف از محضر درس آیات عظام مرحوم آقاشیخ محمدحسین کمپانی، مرحوم حاج میرزاحسین نائینی، مرحوم آقاضیاء عراقی و آقاشیخ عبدالله ممقانی بهره‌ها گرفت.

جایگاه علمی و مردمی

آیت‌الله حائری به علت استعداد و نبوغش، در مدت چهارسالی که در نجف اشرف اقامت داشت، بین بزرگان و علمای آنجا مشهور و معروف بود. در سامرا حمامی ساختند که وقف‌نامه آن – که هنوز موجود است- به امضای سه نفر از بزرگان نجف رسید؛ آیت‌الله سیدعبدالهادی شیرازی، آیت‌الله خویی – که هر دو از مراجع مشهور شیعه هستند- و همچنین مرحوم حاج ملامحمد حائری.

وی قصد اقامت همیشگی در نجف اشرف داشت؛ اما وقتی مادر‌ش با عده‌ای برای زیارت به عتبات می‌رود، با اصرار می‌خواهد او را به اردکان برگرداند. استادش آیت‌الله‌العظمی سیدمحمدکاظم یزدی – فقیه شهیر و مرجع بزرگ آن زمان- گفته بود: او را از اینجا نبرید که دو سه سال دیگر مثل من است. سرانجام آیت‌الله حائری پس از حدود ۱۲سال تحصیل مداوم _۴سال در اردکان، ۴سال در اصفهان و ۴سال در نجف- در سن ۲۴سالگی، با چهار اجازه اجتهاد، به خاطر اصرار زیاد مادرشان – تاجایی که گفته بود اگر از نجف برنگردی، شیرم را حلالت نمی‌کنم- به اردکان مراجعت کردند و تا آخر عمر شریف و بابرکتشان –که ۸۳سال بود- به عنوان حاکم شرع و مرجع دینی و دنیایی به رتق و فتق امور دینی و دنیایی مردم مشغول شدند، و چنان مورد احترام بی‌اندازه مردم بودند که آیت‌الله سیدجواد مدرسی در کتاب "نجوم السرد بذکر علما یزد" می‌نویسد: «در این اواخر در مرجعیت و ریاست بی‌نظیر بود.» تا ایشان زنده بود، آیت الله خاتمی (ره) در امور دخالت نمی‌کرد و حرمت مقام ایشان را پاس می‌داشت؛ حتی برای اعلام عید فطر به ایشان ارجاع می‌داد.

مراجعات مردم به ایشان، محدود به اردکان و میبد نمی‌شد؛ بلکه از یزد و کرمان هم برای حل اختلافات و رفع مشکلات، به‌ویژه حل پیچیدگی‌های مسائل ارث به ایشان مراجعت می‌کردند.

یک‌بار عده‌ای از مردم اردکان به نجف رفته و سهم مبارک امام را به آیت‌الله سیدمحمدکاظم یزدی داده و بعد مسأله‌ای پرسیده بودند. آقا پرسید اهل کدام شهر هستید؟ جواب داده بودند: اردکان. ایشان فرموده بود: شما در شهرتان «حاج ملامحمد» دارید، چرا اینجا آمده‌اید؟ و سفارش می‌کند که «هرچه او می‌گوید، گویا من گفته‌ام. حرف او، حرف من است.»

جایگاه اخلاقی

آیت‌‎الله حاج ملامحمد حائری (ره) عالمی باعظمت و روحانی‌ای با ابّهت و کوه حلم و وقار و ادب بود و نفوذ کلام عجیبی داشت. کسی به خود جرأت نمی‌داد در برابر امرش بایستد، حرفی بزند و در محضرش خطایی مرتکب شود. از سویی بسیار ملایم بودند و متین حرف می‌زدند و کمتر خشمگین می‌شد و در زمان عصبانیت هم متانت و وقارشان را از دست نمی‌داد. وقتی عصبانی می‌شد یک دست‌شان را روی دست دیگر می‌زد؛ عصبانیت ایشان فقط همین دست روی دست زدن بود. یک بار سیدی از ایشان سفارشی (نوشته‌ای برای سفارش) گرفت و از آن سوءاستفاده کرد. جناب حاجی بسیار عصبانی شد. ایشان احترام ویژه‌ای برای سادات قائل بود. در این هنگام هم احترام سید را فراموش نکرد و با عصای خود به سید خطاب می‌کرد که: برو، برو دنبال کارت ای مُرغُگِ بهشت!

سحرخیزی

آیت‌الله حاج ملامحمد حائری پس از فوت برادر بزرگ‌ترش، مرحوم آخوند ملاعلی – که محدث و خطاط متبحری بود- اقامه نماز جماعت در مسجد زیرده که از مساجد باسابقه اردکان است را بر عهده گرفت. نماز جماعت ایشان نیز مانند بقیه اموراتشان بسیار منظم و دقیق بود. ایشان اهل نافله و نماز مستحبی بود و صبح‌ها قبل از اذان، در مسجد حاضر می‌شد. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سیدمهدی حسینی‌نژاد تعریف می‌کرد که هیچ وقت نشد صبح به مسجد بروم و حاج ملامحمد زودتر نیامده باشد. یک بار سحر، زودتر به مسجد رفتم. با خود گفتم امروز زودتر از حاجی آمده‌ام؛ وقتی جلوتر رفتم، با شگفتی مشاهده کردم که جناب حاجی در تاریکی مشغول نماز است.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ                  از یمن دعای شب و وردِ سحری بود

نظم و ذهن عجیب

آیت‌الله حائری نظمی عجیب و حضورذهن شگفت‌انگیزی داشت. روزی آقای سیدعبدالحسین امامیان میبدی، رئیس دادگاه وقت اردکان (پسر حاج سیدرضا میبدی مجتهد) نزد حاج ملامحمد آمده بود تا مسأله‌ای حقوقی بپرسد. وقتی سؤال‌شان را پرسید، جناب حاجی به پسرشان آقامفید گفت: در کتابخانه من، طبقه دوم، ردیف۲۴، فلان کتاب را بیاور. کتاب را به آقای امامیان داد و گفت: فلان صفحه را مطالعه کنید. جواب سؤالتان در آن صفحه است.

امام جمعه فقید اردکان، مرحوم حاج شیخ محمدحسین بهجتی(ره) تعریف می‌کرد که روزی خانه استادم، حاج ملامحمدحائری بودم که آقایی مراجعه کرد و گفت: سندی را چندسال پیش، نزد شما امانت گذاشتمَ؛ آمده‌ام پس بگیرم. جناب حاج ملامحمد مرا صدا زد و گفت: آقای بهجتی! فلان طبقه کتابخانه، کتاب ردیفِ فلان، لای کتاب، سند آقاست؛ بیاورید. رفتم و سند را برداشتم و از این همه نظم و حافظه عجیب و خداداد ایشان شگفت‌زده شدم.

باری، بیشترین شهرت آیت‌الله حائری، علاوه بر داشتن اجتهاد و جایگاه ویژه علمی، متخلق‌بودن به صفاتی نظیر حلم و وقار، نظم و تقوا و داشتن ادب معاشرت و شرح صدر در برخورد با مردم بود و به گونه‌ای در جامعه در میان مردم رفتار کرد که همگان او را مجسمه علم و تقوا و به‌خصوص حلم و وقار معرفی می‌کنند و عظمت اخلاقی و شخصیت علمی و عملی ایشان را می‌ستایند.

رحلت

سرانجام آیت‌الله ملامحمد حائری –رحمت الله علیه- در روز سه‌شنبه، ۲۱ اسفند سال ۱۳۳۹شمسی، مصادف با ۲۴ماه مبارک رمضان سال ۱۳۸۱هـ.ق در همان خانه‌ای که سال‌ها پناه و مأوای مردم بود، کالبد جان را رها و به سوی عالم بالا پرکشید. رحلت آن عالم زاهد و کم‌نظیر، مردم مؤمن و عالم‌دوست اردکان را داغدار کرد. در مراسم تشییع جنازه، مردم نشانه‌های عزا، از جمله اسب و کتل را بیرون آوردند و مداحان و چاووش‌خوانان در جلوی جمعیت، اشعاری را که در آن نشانه استغاثه بود می‌خواندند: «أغثنا یا غیاث المستغیثین، بحق سوره و اللیل و التین ...» جنازه ایشان را از درب خانه به طرف قبرستان دیلم حرکت دادند و بنابر وصیتش، از کوچه پس کوچه‌های محله علی‌بیک و چرخاب عبور دادند.

وقتی جنازه ایشان را تشییع می‌کردند، باران رحمت الهی نازل گشت و باعث شد گردوغبار تشییع‌کنندگان، به روزه مردم آسیبی نرساند. لحظه‌ای که بدن مطهرش را در قبر گذاشتند، هنوز رحمت الهی از آسمان جاری بود. حضرت آیت‌الله سیدروح‌الله خاتمی (ره) بر بدن مطهر ایشان نماز اقامه کرد و سپس پیکر ایشان را در بقعه میرزامحمد مجتهد، واقع در ابتدای درب ورودی قبرستان دیلم (که امروز ساختمانش تجدید بنا شده و به بقعه علما مشهور است) در کنار قبر آخوند ملاعلی واعظ (که پسرخاله‌ آیت‌الله ملامحمد حائری بود) دفن کردند و از آن زمان تاکنون قبر شریفش محل زیارت ارادتمندان به علم و علما است.

حق‌شناسی از علما

از موارد حق‌شناسی از علمای بزرگ گذشته این است که گاهی بر سر قبر آن‌ها حاضر شویم و فاتحه‌ای نثار کنیم و از روح آن‌ها مدد بجوییم. در بحارالأنوار (ج۷۴، ص۳۵۴، ح۲۹) از امام صادق –علیه السلام- روایت شده: مَن لَم یَقدِر عَلی صِلَتِنا فَلیَصِل صالِحی مَوالینا و مَن لَم یَقدِر عَلَی زِیارَتِنا فَلیَزُر صَالحی مَوالینا؛ یُکتَب لَهُ ثَوابَ زِیارَتِنا؛ هر کس قادر بر صله ما اهل بیت(ع) نیست، با دوستان ما (در برخی روایات، فقرای شیعیان آمده) صله نماید و هر کس نمی‌تواند به زیارت ما بیاید، به زیارت موالیان ما برود که همان ثواب برایش نوشته می‌شود.

علامه حلی در پایان کتاب قواعد، به فرزند اندیشمندش وصیت کرده است: «کتاب‌های ناتمام مرا تمام کن، نماز شب را فراموش نکن و مرا از یاد نبر؛ زیرا اگر کسی به یاد مرده باشد، مرده هم به یاد اوست؛ چنان‌که حکیم نظامی گفته است:

مرا زنده پندار چون خویشتن                                   بیایم به جان، گربیایی به تن

یعنی اگر با تنت کنار خاک قبرم آمدی، من با روحت در ارتباط خواهم بود. (مهر استاد، کارنامه علمی و عملی آیت الله جوادی آملی، ص۴۹.)

علامه طهرانی نیز در کتاب معادشناسی (ج۳، ص۲۲۷) آورده است: «چون نتیجه زیارت، ارتباط با روح متوفی است و زیارت‌کننده از آن روح مدد می‌گیرد؛ بنابراین هرچه روح متوفی پاک‌تر و عالی‌تر باشد، زائر بهره بیشتر و وافرتری خواهد برد. روح متوفی به قبر خود ارتباط بیشتری دارد و لذا ارواح بر سر قبورشان اثر بیشتری دارد. مشهور است که بر سر قبر علما حاجت بیشتر برآوده است، و اصولا در جاهایی که مردمان بزرگ و اولیاء خدا دفن شده‌اند نورانیت و وحدت بیشتر است.»

بر سنگ مزار آیت‌الله حائری این جملات نقش بسته است:

مرقد شریف عالم ربانی و فقیه صمدانی، قدوۀ اهل علم و ایمان، مقتدای انام حجت‌الاسلام آقای حاج ملامحمد حائری اردکانی است. أعلی‌الله مقامه‌الشریف فرزند مَرحَمَتشان حجت‌الاسلام حاج ملاحسین الشهیر به «حاجی آخوند» طاب ثراه از تربیت‌یافتگان و مجتهدان محضر حجج اسلام و مراجع عظام آخوند ملامحمدکاظم خراسانی و آقای آقاسیدمحمد فیروزآبادی یزدی که پس از نیل به درجه اجتهاد، تمام عمر خود را از ۲۴سالگی تا ۸۳سالگی در اردکان به ارشاد و هدایت و قضا و رفع حوائج شرعی براداران دینی و ایمانی و تربیت حوزه درس و اقامه احکام و وعظ و امامت و ترویج دین مبین گذراند و سرانجام در روز ۲۱ اسفند ۱۳۳۹ه.ش، مطابق ۲۴رمضان ۱۳۸۱ه.ق داعی حق را لبیک گفته و به دارالقرار و جوار رحمت پروردگار رسید.[۱]

جزاهُ عن‌الإسلامِ خیرُالجزاء

مطلب مرتبط: سیری در زندگانی آیت‌الله فاضل اردکانی

 ------------------------

[۱] "الگوی وقار"، دومین جلد از سری کتاب‌های "سیمای فرزانگان اردکان"، نوشته‌ی سیداسماعیل شاکر، با تلخیص و اندکی تصرف.


 

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی