تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

تِرِشه

تِرِشِه به گویش اردکانی راه باریکی را گویند که بین کرت ها (زمین کشاورزی) فاصله انداخته است

راه و رسم طلبگی در گفتگو با حجت‌الاسلام و المسلمین رضا جعفری

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۸ ب.ظ | ۰ نظر

کمتر پیش می‌آید که اصحاب رسانه به مناسبت شهادت استاد شهیدمطهری و هفته معلم، سراغ اساتید حوزه علمیه بروند. معلمانِ دلسوزی که در گمنامی، در حال تربیت طلبه‌هایی هستند که قرار است فرماندهانِ فرهنگ، دین و عقیده کشور و البته دنیای اسلام باشند. طلبه‌هایی که بعد از انقلاب و با ورود دین به عرصه اجتماع، علاوه بر رسالتی که تاکنون برعهده حوزه‌های علمیه بوده، دغدغه سازوکارهای اجتماعی کردنِ دین، تولیدِ علم، نظام‌سازی و در نهایت تمدن‌سازی را  دارند. به دور از انصاف است در هفته معلم، یادی از اساتیدی نکنیم که شب و روزشان را وقف تربیت طلبه‌های انقلابی کرده‌اند. به مناسبت هفته معلم می‌خواهیم در گفتگو با یکی از اساتید حوزه علمیه اردکان، ضمن آشنایی با بیوگرافی وی، کمی با راه و رسم طلبگی آشنا شویم. با حجت‌الاسلام و المسلمین رضا جعفری برای مصاحبه تماس می‌گیریم. استاد، با روی خوش جواب مثبت می‌دهد. بیشتر از یک‌ساعت و نیم سؤال‌هایمان را می‌پرسیم و ایشان با آرامش پاسخ می‌دهد. آن‌چه می‌خوانید ماحصل  این گفتگوست:



 

به عنوان اولین سؤال مختصری از زندگی خود و ورودتان به حوزه علمیه و این‌که چه شد برای تدریس به حوزه علمیه اردکان آمدید، برای ما بگویید.

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده رضا جعفری سروعلیا، فرزند حسن هستم؛ متولد 1343. تا چهارم ابتدایی در روستای سروعلیا بودم. سال پنجم ابتدایی و سه سال راهنمایی را در مزرعه‌نو درس خواندم. سال 57 برای ادامه تحصیل به اردکان آمدم و در دبیرستان سروش درس را ادامه دادم. شروع دبیرستان، خورد به راهپیمایی‌های قبل از انقلاب که مدارس تقریبا تا 22 بهمن تعطیل شد. انقلاب که شد، مدارس بعد از 5-6 ماه تعطیلی، دوباره شروع شد. سال 61، بعد از اینکه دیبلم تجربی گرفتم، آمدم حوزه. حوزه علمیه اردکان تا پایه چهارم درس داشت. بعد از اتمام پایه چهارم، برای ادامه تحصیل  به حوزه علمیه قم رفتم. حوزه قم به سختی طلبه‌ها را پذیرش می‌کرد. می‌خواستند ما را به خوانسار و شهرستان‌های دیگر بفرستند تا بعد از اتمام لمعه و اصول فقه به قم بیاییم. ولی ما اصرار داشتیم که در قم درس بخوانیم. بالاخره حوزه قبول کرد در امتحان پذیرش شرکت کنیم، و در صورت قبول‌شدن، در قم ادامه تحصیل دهیم. حجت‌الاسلام و المسلمین بیگدلی درس‌های صرف، مغنی، مختصر و منطق را از ما امتحان شفاهی گرفت و ما قبول شدیم. دوست ما مرحوم قاسمی از طلبه‌های ترک‌آباد با خادم مدرسه علمیه امام محمدباقرعلیه‌السلام-واقع در میدان سعیدی- آشنا بود. این حوزه، آزاد بود و تقریبا حالت خوابگاه داشت. رفتیم آنجا. خادم، ما را به مسئول حوزه، یعنی آقای اسلامی معرفی کرد. قرار شد قرعه‌کشی کنند. بعد از نماز جماعت قرعه‌کشی کردند و اسم من و مرحوم قاسمی درآمد و یک حجره دونفره به ما دادند. یک سالی آن‌جا بودیم و در درس‌های اصول فقه و لمعه شرکت می‌کردیم. در آن یک سال، قم بارها بمباران، و حوزه‌های علمیه تعطیل شد. سال 62-63 بود که دوباره به اردکان برگشتیم. 5-6 ماهی که در اردکان بودیم، لمعه و اصول فقه را تمام کردیم و دوباره برگشتیم قم. آقاسیدمصطفی محقق داماد، دامادِ آقامیرزاهاشم آملی –پدرِ لاریجانی‌ها- و همچنین آقاسیدعلی محقق داماد، پسردایی‌های آقای پیشوایی هستند؛ یعنی محقق دامادِ بزرگ، داماد آقاشیخ عبدالکریم، داییِ آقای پیشوایی بود. از طریقِ آقای پیشوایی، آیت‌الله آقامیرزاهاشم آملی واسطه شدند و به مدرسه علمیه ولی عصر رفتم و ادامه تحصیل دادم. سال 69 -اواخرِ رسائل و مکاسب- ازدواج کردم. تا 74 در درس خارج شرکت می‌کردم. قبل از آن امتحان‌های حوزه خیلی رسمی نبود. به خاطر همین هم‌زمان با تحصیل در درس خارج، بعضی از دروس سطح دو را نیز به عنوان نواقصی، امتحان می‌دادم. سرانجام در سال 74، بعد از چهار سال شرکت در درس خارج، آمدم اردکان.

گفتید هم‌زمان با شروع دوره دبیرستان، چند ماه مدارس به خاطر راهپیمایی‌ها تعطیل بود. شما از روستای سروعلیا چگونه در راهپیمایی شرکت می‌کردید؟

مدارس که تعطیل شد من به سرو علیا برگشتم. موقع تظاهرات، اعلام می‌کردند و من با مردم روستا، سوار ماشین خاور می‌شدیم –آن روز مینی‌بوس نبود- و به اردکان می‌آمدیم و در راهپیمایی شرکت می‌کردیم و برمی‌گشتیم به سروعلیا.

آیا سابقه حضور در جبهه نیز دارید؟

چهارسالی که در حوزه علمیه اردکان بودیم، هراز چندگاهی کلاس‌ها در یک دوره 45روزه تعطیل می‌شد و طلبه‌ها برای آموزش نظامی و عملیات به جبهه می‌رفتند و دوباره برمی‌گشتند و درس را ادامه می‌دادند. من چند بار به جبهه رفتم؛ منتها بیشتر برای فعالیت‌های تبلیغی به جبهه می‌رفتم.

از شهدای طلبه چه خاطره‌ای در ذهن دارید تا برای ما تعریف کنید.

بنده این افتخار را داشتم که با بیشتر شهدای مدرسه علمیه امام صادق علیه‌السلام اردکان در یک دوره –با اختلاف یک‌سال کمتر یا بیشتر- مشغول به تحصیل باشم. آن‌ها این توفیق را داشتند که به درجه رفیع شهادت نائل آیند. مدت آشنایی با آن عزیزان طولانی نبود، ولی در همین دوران کوتاه، شهیدانی مثل حسین فتاحیان،  کارگران، احمدی و... را درک کردم؛ کسانی که وقتی از جبهه برمی‌گشتند دوباره با جدیت مشغول به تحصیل می‌شدند و می‌گفتند بعد از مدتی که در جبهه بودیم باید درس‌های قبل‌مانده را جبران کنیم؛ یعنی شهدا در هر زمانی به وظیفه خود عمل می‌کردند. انشاءالله خداوند ما را خلف صالحی برای آن‌ها قرار دهد.

گفتید که سال 74 بعد از چهار سال درس خارج فقه و اصول، به اردکان آمدید. چه شد که برای تدریس به اردکان بازگشتید؟

خدا رحمت کند آقاسیدصادق حسینی‌پور را. ایشان بعد از ما وارد حوزه شده بود و در اردکان کارهای حوزه را انجام می‌داد. آقای عبداللهی که در حوزه اردکان درس می‌داد، برای ادامه تحصیل به رشته قضاوت رفت. وی الان در دیوان عالی کشور است. به خاطر همین آقاسیدصادق پیغام داد که حوزه علمیه اردکان برای تدریس، نیاز به استاد دارد. از آقای اسلامی خواسته بود که طلبه‌ای را برای تدریس در اردکان معرفی کند. آقای اسلامی نیز ما را معرفی کرد. سال 74 بود که برای تدریس به حوزه علمیه اردکان آمدم.

چه درس‌هایی را تدریس می‌کردید و الان مشغول تدریس چه درس‌هایی هستید؟

‌ درس‌های صرف ساده، منطق، معالم و لمعه تدریس می‌کردم. بعد به جای معالم، اصول استنباط آمد. بعد هم الموجز آقای سبحانی جایگزین آن شد. چند سال هم لمعه و اصول فقه تدریس می‌کردم. وقتی آقاشیخ حسین ثقفی –که برای مدتی به قم رفته بود- به اردکان برگشت، تدریس ادبیات حوزه را برعهده گرفت. بعد هم آقاشیخ مجید جعفری، آقای میرزازاده و آقای شاکر برای تدریس آمدند و کادر اساتید حوزه شکل گرفت.

 الان سه سال است که کفایه تدریس می‌کنم. مکاسب محرمه را دو دفعه تدریس کرده‌ام. امسال کفایه جلد اول-بحث الفاظ- و جلد سوم –اصول عملیه- می‌گویم. رسائل، قسمت استصحاب نیز تدریس‌ می‌کنم.

در حوزه علمیه خواهران نیز تدریس دارم. این حوزه، زیر نظر آموزش عالی است و طلبه‌ها بعد از پنج سال، پایان‌نامه می‌نویسند و مدرک سطح دو –کارشناسی- می گیرند. قبلا ادبیات، فقه و اصول سطح دو را تدریس می‌کردم؛ فقه‌شان، تحریرالروضه است و اصول فقه‌شان، الموجز. بعدا کتاب فقه‌شان شد خلاصه‌ی فقه استدلالی ایروانی. الان چند سالی است که در حوزه خواهران سطح سه –کارشناسی ارشد- راه‌اندازی شده است و من فقه و اصول سطح سه را تدریس می‌کنم؛ سال اول، قسمت‌هایی از لمعه، سال دوم، فقه استدلالی آقای ایروانی و سال سوم مکاسب می‌خوانند. حلقات هم امسال به جای کفایه، قسمت استصحابش را برای تدریس شروع کردیم؛ البته امسال یکی از درس‌های فقه مقطع کارشناسی نیز می‌گویم.

از اساتیدتان برای ما بگویید چه کسانی بودند؟

مرحوم آقاشیخ محمدحسین بهجتی اخلاق می‌گفت. حاج آقای جماعتی قرآن می‌گفت. آقاسیدمهدی حسینی‌نژاد از روی رساله امام خمینی برای ما مسأله می‌گفت و قسمت‌هایی از طهارتِ کتاب تحریرالوسیله امام را نیز تدریس می‌کرد. اول جامع‌المقدمات یعنی صرف میر را خدمت استاد رضایی بودیم. ایشان اهل هفتادر است و الان امام جمعه هرات و مروست است. ادبیات –عربی آسان، سیوطی و مختصر- را نزد آقاشیخ علی بهجتی خواندیم. مغنی را پیش سیدصادق حسینی که اهل یزد بود، خواندیم. آقاسیدمحمد موسوی‌زاده تاریخ –فروغ ابدیت- می‌گفت. او الان در یزد استاد دانشگاست. معالم و عقاید را نزد مرحوم شاکری خواندیم.

همان‌طور که گفتم شروع لمعه و اصول فقه، رفتیم قم. درس اصول فقه را نزد آقای سیداحمد خاتمی –امام جمعه موقت تهران- و آقای حسینی بوشهری -امام جمعه قم- و نیز قسمت‌هایی از آن را نزد آقای صالحیِ افغانی خواندیم. ایشان زمانی که به ما درس می‌داد، مجتهد بود و الان در حد مرجعیت است و در افغانستان حوزه علمیه دارد. لمعه را نزد آقای اشتهاردی و آقای استادی و مقداری از آن را نیز نزد آقای وجدانی فخر خواندیم. تتمه بحث فقه و اصول فقه را در 6ماهی که به خاطر بمباران قم، به اردکان برگشته بودیم، تکمیل کردیم؛ در اردکان لمعه را نزد آقاشیخ محمد پیشوایی –برادر مرحوم آقاشیخ جمال پیشوایی- خواندیم. ایشان داییِ مادرِ مرحوم محمدحسین قاسمی بود. اصول فقه را نیز در خدمت آقاشیخ‌جلیل احمدخانی – که اهل ترک آباد بود و در میبد می‌نشست- بودیم. ایشان داییِ مرحوم قاسمی بود که از این طریق با او آشنا شدیم.

بعد برگشتیم قم و رسائل و مکاست را شروع کردیم. رسائل را نزد آقای اعتمادی، مکاسب را نزد آقای سیدعلی محقق داماد و بیع را نزد آقای پایانی خواندیم. کفایه را نزد آقای اعتمادی و گنجی تلمذ کردیم. درس‌ها زیاد بود و فرصت نمی‌کردیم همه آن‎‌ها را شرکت کنیم؛ به خاطر همین گاهی هم از نوار کاست استفاده می‌کردیم؛ قسمت‌هایی از مکاسب را با نوارهای آقای ستوده خواندم. بدایه و قسمتی از منظومه را نزد آقای محمدی خواندم. ایشان الان امام جمعه همدان است.

چهار سال در درس خارج آیت‌الله مکارم و آیت‌الله سبحانی شرکت کردم. صبح‌ها در درس فقهِ آقای مکارم شرکت می‌کردم و اصول را نیز بعدازظهرها در مدرسه امیرالمؤمنین، خدمت ایشان بودم. البته من دو کلاس اصول می‌رفتم. صبح‌ها درس اصول آقای سبحانی نیز شرکت می‌کردم.


در مدتی که در قم بودید آیا به عنوان طلبه نمونه انتخاب شدید؟

بله، پایه هفت یا هشت بودم که به عنوان طلبه نمونه انتخاب شدم و از طرف رهبری به ما هدیه دادند. آن موقع امکانات و وسیله نبود و اصلا نمی‌دانستیم جلسه کی و کجا برگزار می‌شود. به همین خاطر به آن جلسه نرفتم. رهبری آمدند و صحبت کردند. البته جایزه‌اش را به ما دادند؛ یک دوره وسایل الشیعه، عبا و قبا و یک لوح تقدیر.

با کدام یک از طلبه‌های اردکانی هم‌دوره بودید؟

با اکثر شهدایی که عکسشان زینت‌بخش حجره‌هاست، هم‌دوره بودیم. همچنین با آقای مصطفی خادم‌عباسی، آقای طرقی، آقای محمدرضا صحرایی، آقای مسعود طالب‌پور که الان در تهران دفتر اسناد و املاک دارد، آقای محمدرضا دشتی که رئیس کانون سردفتران کل کشور است و در چند دوره قبل مجلس، نامزد انتخاباتی شده بود. مرحوم قاسمی از طلبه‌های ترک آباد. با آقای قاسمی هم‌حجره نیز بودیم. میرزاعلی شاکر و آقای میرزازاده قبل از ما به حوزه آمده بودند.

هم مباحثه‌هایتان چه کسانی بودند؟

در اردکان با آقای قاسمی، آقای طرقی، آقای خادم عباسی، شهید احمدی هم مباحثه بودیم. در قم با آقای قاسمی، شیخ علی اسلامی-که الان قاضی است- بحث می‌کردیم. با محمدرضا صحرایی کفایه مباحثه می‌کردیم. با آقای طرقی مقداری از اصول فقه مباحثه می‌کردیم. با میرزاعلی شاکر هم مباحثه می‌کردیم. او الان در پادگان ولی عصر مشغول به فعالیت است. با طلبه‌های غیراردکانی هم که اهل شیراز و سبزوار و میبد –آقای فلاح- بودند، مباحثه می‌کردم.

وضعیت حوزه امروز را در مقایسه با آن دوران چگونه ارزیابی می‌کنید و به نظر شما شرایط طلبه‌ها در آن زمان با وضعیت طلبه‌های امروز چه تفاوتی دارد؟

مدرسه امام محمدباقر (ع) که امکاناتی نداشت؛ با چراغ‌نفتی خودمان اتاق را گرم می‌کردیم. نفت هم با هزینه خودمان تهیه می‌کردیم. مدرسه ولی‌عصر که آمدیم، شوفاژ داشت و از این جهت شرایط خوب بود. پختن غذا هم با خودمان بود. خورشت بلد نبودیم درست کنیم. گوشت می‌گرفتیم و یا آبگوشت درست می‌کردیم و یا استنبولی. ماکارانی و املت هم بلد بودیم. البته در قم ابتدا مدرسه آیت‌الله مشکینی، به طلبه‌ها غذا می‌داد. بعد از آن هم چند مدرسه دیگر این طرح را شروع کردند؛ ولی مدرسه ولی‌عصر غذا نمی‌داد، اما چون نزدیک حرم و کلاس درس بود، حیف بود که به خاطر ناهار، مدرسه دیگر برویم. بعضی مدرسه‌ها غذا می‌دادند؛ ولی راهش تا حرم و کلاس‌ها دور بود. از این جهت مدرسه ولی عصر خیلی خوب بود.

از جهت کمک آموزشی هم آن زمان که اصلا وسیله کمک آموزشی نبود. ما بعضی از درس‌ها که به خاطر حجم زیاد درس‌ها، فرصت نمی‌کردیم در درس شرکت کنیم و یا کتاب، تا پایان سال تمام نمی‌شد، مجبور بودیم نوار گوش دهیم. آن زمان، گرفتن نوار کاست به راحتی نبود. برای گرفتن نوار توی صف می‌ایستادیم. شرایط کمک آموزشی همین بود. الان وضع خیلی بهتر شده است و طلبه‌ها باید از این فرصت استفاده کنند.

از اساتیدتان اگر نکته‌ای هست بفرمایید.

سال اول که حوزه آمدیم 27نفر بودیم. بعد از انقلاب، اولین دوره‌‎ای که جمعیت خوبی شرکت کرده بود، دوره ما بود. قبل از آن کلاس‌ها، 5-6 نفری برگذار می‌شد. آقاشیخ علی بهجتی، در دبیرستان، دبیر بود؛ ولی آقاشیخ محمدحسین با رئیس آموزش و پرورش صحبت کرد که ایشان با حفظ سمت و مواجب‌شان، در حوزه نیز تدریس کنند. آموزش و پرورش نیز قبول کرد. خدارحمت کند آقاشیخ علی بهجتی؛ ایشان از هیچ کوششی برای رشد طلبه‌ها دریغ نمی‌کرد و خیلی برای آن‌ها وقت می‌گذاشت.

لازم است از آیت‌الله اشتهاردی نیز یاد کنم. ایشان با اینکه سطح علمی بالایی داشت و می‌توانست درس خارج تدریس کند، ولی تا آخر عمرش، لمعه تدریس می‌کرد. می‌گفت لمعه درس نیم استدلالی است و متن سنگین و دقیقی دارد و اگر علما بر لمعه حاشیه نمی‌زدند، ما چگونه می‌توانستیم متن لمعه را بفهمیم. همچنین می‌گفت لمعه درسی است که طلبه باید با آن زیربنای فقهی‌اش را قوی کند.

 در مدتی که در قم بودید آیا در مجلس علما شرکت می‌کردید؟

بله، جمعه‌‎ها در خانه استادمان آقاسیدعلی محقق داماد، مراسم روضه‌خوانی بود که علما هم می‌آمدند، و ما هم در آن جلسه شرکت می‌کردیم. آقایان جوادی، زنجانی، آذری قمی و... در این مجلس شرکت می‌کردند. بعد از منبر هم اگر کسی سؤالی داشت مطرح می‌کرد و بزرگان جواب می‌دادند. گاهی هم مسأله‌ی علمی مطرح می‌شد و علما بحث و گفتگو می‌کردند و ما گوش می‌دادیم.

شما سابقه زیادی در تدریس دروس حوزه دارید. چند نکته از سبک و روش تدریسی‌تان را بگویید.

من معمولا در بین درس سؤال مطرح می‌کنم و بعد به سؤال پاسخ می‌دهم. مطرح‌کردن سؤال بیشتر برای این است که طلبه حواسش را جمع کند و متوجه باشد که در ادامه درس، چه سؤال و اشکالی را می‌خواهیم پاسخ بدهیم.

در بین درس، گاهی شعر و حدیثی را که به بهانه‌ای با بحث مناسبت دارد، می‌خوانم. به عنوان مثال در درس به کلمه‌ای رسیدیم که همان کلمه در یک حدیثی آمده است؛ مثلا به کلمه «احتمال» که می‌رسیم، حدیثی از حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌گویم که می‌فرمایند «الاحتمال قبر العیوب». اول می‌گویم که معنای کلمه احتمال در این حدیث با احتمالی که در درس آمده است، فرق دارد. احتمال در اینجا به معنای تحمل‌کردن است؛ معنای حدیث این است که: تحمل‌‎کردن، قبر عیب‌هاست و عیب‌ها را می‌پوشاند. ممکن است شما با همسر، خانواده، اقوام، هم‌حجره یا هم‌بحث‌تان مشاجره کنید. اگر طرف مقابل یک چیزی گفت و شما جواب دادی، او نیز در جوابتان یک چیز دیگر می‌گوید. همین باعث می‌شود عیب‌های یکدیگر را آشکار کنید؛ ولی اگر طرف مقابل، چیزی گفت و شما تحمل کردید، عیب‌ها پوشیده می‌شود.


ما استاد جعفری را به عنوان شخصی که در پاسخگویی به مسائل شرعی منحصربه فرد است می‌شناسیم. چه چیزی باعث شد شما این‌گونه در یادگیری و همچنین پاسخ‌گویی به مسائل شرعی مردم اهتمام داشته باشید؟

از همان اول که طلبه شدیم، آقاسیدمهدی حسینی‌نژاد -خدا رحمتش کند- مسائل شرعی را از روی رساله برای ما می‌گفت. وی در مسائل شرعی، فرد باسوادی بود. در درس، اگر نکته‌ یا اشکالی بود می‌پرسیدیم و او هم جواب می‌داد. در اوائل طلبگی پای منبر آقاسیدعلی حسینی‌پور (ره) که هر شب بعد از نماز مغرب و عشا برگزار می‌شد، شرکت می‌کردیم. اول منبرش از روی رساله امام، مسأله می‌گفت و ما هم یاد می‌گرفتیم. در قم که بودیم، رادیو گوش می کردیم؛ آیت‌الله توسلی (ره)، رئیس دفتر امام، همیشه قبل از اذان ظهر در رادیو مسائل شرعی را از رساله امام می‌گفت. آقای توسلی رئیس دفتر امام بود و اگر نظری از امام می‌گفت، معتبر بود؛ به خاطر همین به نکاتی که می‌گفت دقت می‌کردیم که فتوای امام در مسائل مختلف شرعی چیست. با آقای محمدی – از طلبه‌های احمدآباد- که در دفتر امام بود، ارتباط داشتیم و اگر سؤالی داشتیم از او می‌پرسیدیم. ایشان الان در قم در دفتر رهبری است. از همان ابتدا که به تبلیغ می‌رفتم، اول منبر مسأله می‌گفتم؛ در جبهه هم که بودیم از روی رساله، مسأله شرعی می‌گفتم. در سرو علیا، روستای خودمان نیز از قدیم تاکنون روحانیون باسابقه در ایام تبلیغی –دوماه محرم و صفر و ماه رمضان- برای تبلیغ می‌آمدند و مردم منبری بودند و با مسأله خیلی آشنا بودند. وقتی مسأله می‌گفتم، مردم روستا می‌گفتند در این مسأله، چنین نظری هم هست. متوجه شدم من از روی رساله امام مسأله می‌گویم و مبلغینی که از قم می‌آیند، از روی رساله آقای بروجردی. از آنجا بود که بیشتر به اختلاف اقوال دقت می کردم. بعدا استفتائات امام و َآیت‌الله گلپایگانی چاپ شد و ما این استفتائات را مطالعه می‌کردیم. کم کم از طریق مطالعه رساله و استفتائات، مسائل شرعی بیشتری را یاد گرفتیم. بعدا هم که اصول فقه تدریس کردم، متوجه شدم که مراجع بر اساس چه مبنایی فتوا می دهند و در مسائلی اختلافی، به مبنای اصولی آن‌ها نیز توجه می‌کردم.

چه سفارشی به طلبه‌ها دارید تا در پاسخ‌گویی به مسائل شرعی‌ای که مبتلابهِ خودشان و مردم است، حاضرجواب باشند؟

طلبه اول باید احساس نیاز کند. فرد تا احساس نیاز نکند، به دنبال فراگیری مسأله شرعی نمی‌‎رود. وقتی طلبه پایه دو و سه بودیم، به جبهه که می‌رفتیم، همه از ما می‌خواستند که رساله و مسأله شرعی بگوییم. اقشار مختلفی در جبهه بودند و هر کدام به فراخور خود سؤالی داشتند و ما مجبور بودیم برای پاسخگویی به آن‌ها مسائل شرعی را یاد بگیریم. طلبه‌ای که فقه را در حد لمعه خوانده است و به تبلیغ هم ‌می‌رود و در مسائل شرعی با افراد مباحثه ‌می‌کند، کم کم در یادگیری مسائل مختلف شرعی خبره می‌شود. طلبه باید با رساله مأنوس باشد و اگر خودش در مسأله‌ای مشکلی داشت، سؤال کند. بعضی وقت‌ها در کلاس مسأله‌ی شرعی را مطرح می‌کنیم. بعضی وقت‌ها طلبه‌ها می‌گویند، همان مسأله‌ای که شما گفتید، در مسجد برای مردم گفتیم. اما من می‌گویم قبل از اینکه مسأله بگویید حتما به رساله نیز مراجعه کنید و به گفته من اکتفا نکنید. ممکن است جوابی که من دادم بر اساس مبنای مشهور باشد، ولی یک نفر ممکن است مقلد مرجعی باشد که چنین نظری ندارد. همچنین اگر کسی پرسید که این مسأله کجای رساله نوشته شده، بتوانید جواب بدهید.

برای طلبه‌هایی که مشغول به تحصیل هستند، چه توصیه‌ای دارید؟

طلبه باید عاشق باشد؛ یعنی باید خواسته باشد. بعضی چیزها فرد تا نرسد، نمی‌فهمد. یکی از سؤال‌های طلبه‌ها این است که من دروس پایه‌‌ام را خواندم؛ ثم ماذا؟ می‌گویم الان وظیفه‌تان این است که درس بخوانید. اگر به وظیفه عمل کردید، بعدا نتیجه‌اش را خواهید دید. امام (ره) می‌فرمود ما مأمور به وظیفه هستیم نه نتیجه. امام این جمله را بارها در سخنرانی‌هایشان می‌گفتند. به طلبه‌ها می‌گویم الان دارید وقت می‌گذارید و کارتان همین است. اگر خوب به وظیفه عمل کنید، نتیجه‌ای که می‌گیرید، نتیجه خوبی خواهد بود. شما بعدا یا کار تبلیغی می‌کنید یا کار اداری و یا در حوزه و دانشگاه فعالیت علمی دارید یا قاضی خواهید شد. وقتی آنجا رفتید، آن وقت می‌فهمید که چه فرصتی از دست داده‌اید. الان که در حوزه هستی شیطان مدام می‌گوید این درس‌ها چه فایده‌ای دارد و برای چه خوب است. من در بین درس اصول، گاهی مسائل فقهیِ مربوط به بحث اصولی را نیز مطرح می‌کنم تا طلبه‌ها متوجه باشند کاربرد این بحث اصولی برای فلان مسأله‌ی شرعی است. طلبه‌، از مباحث فقهی‌ای که در درس اصول مطرح می‌شود، بیشتر استفاده می‌کند؛ چون می‌داند ثمره‌ی اصول چیست.

شاید بتوان گفت تا قبل از انقلاب اسلامی، حوزه علمیه، پاسخ‌گوی نیازهای مردم بود؛ چراکه طلبه‌ می‌توانست با فراگیری علوم رایج حوزه، پاسخگوی مسائل شرعیِ مردم باشد. اما بعد از انقلاب، ابعادِ اجتماعیِ دین که تاکنون مغفول مانده بود به عرصه اجتماع آمد و این، رسالت حوزه علمیه را سنگین‌تر کرده است. شما این را اضافه کنید به هجمه‌های اخلاقی و فرهنگیِ دشمن که در سایت‌ها و شبکه‌های ماهواره‌ای علیه کشور و جوانان ما بسیج شده‌اند. به نظر می‌رسد نیازهای جامعه با مواد درسیِ حالِ حاضر حوزه هم‌خوانی ندارد. من نمی‌خواهم کم‌کاری یا بهتر بگویم تنبلی بعضی از طلبه‌ها را توجیه کنم، اما حداقل به طلبه‌های فعال و کوشا و انقلابی این حق را بدهیم که گاهی در ذهنشان این شبهه ایجاد بشود که: «بعضی از این درس‌ها را برای چه بخوانیم یا این‌که چرا بعضی از دروسی که لازم است هنوز متن درسی حوزه نشده است»؟

بله، امروز حوزه باید پاسخ‌گوی نیازهایی باشد که در زمان گذشته، آن نیازها احساس نمی‌شد؛ چون مردم اطلاعی در این زمینه‌ها نداشتند؛ اما امروز فرد با شبهه‌ای که –از ماهواره و اینترنت- در ذهنش ایجاد شده، پای منبر می‌نشیند و از من و شما جواب سؤال و شبهه‌اش را می‌خواهد. طلبه‌ی امروز باید پاسخ‌گوی جوانِ پرسش‌گر باشد و مخاطبش فردِ خالی‌الذهن نیست. دروسِ امروز حوزه، پاسخ‌گوی همه‌ی این نیازها نیست. مشکلی که الان در حوزه وجود دارد این است چیزهایی که مردم در جامعه نیاز دارند، آن‌چنان که باید در حوزه به آن نمی‌پردازند. ما طلبه‌ها با قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه انس نداریم؛ در حالی که این‌ها خیلی نیاز است. انس داشتن نسبت به این کتاب‌های مقدس، غیر از خواندنِ معمولی است. طلبه باید در مضامین و علومی که در منابع دینیِ ما به ویژه این سه منبع نهفته است، عمیق شوند و کار پژوهشی و علمی کنند. اگر طلبه در 6 سال مقدمات، مقید می‌بود یک دوره تفسیر بخواند، خیلی خوب می‌شد. قرآن، واقعا نیازهای معنوی طلبه و جامعه را پاسخ‌گوست و برای رشد علمی و معنوی جامعه خیلی مؤثر است. یکی از نقاط ضعف ما در برابر اهل تسنن همین است. سنی‌ها خیلی به قرآن اهمیت می‌دهند. این یک ضعف است که حوزه‌های ما با قرآن و نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه انس ندارند. درس‌های حوزه خیلی زیاد و فشرده است. فقه و اصول لازم است؛ ولی می‌توان با حفظ مطلب، عبارت‌های زیاد و سنگین درسی را کمتر کنند و به جای آن قرآن و نهج البلاغه و صحیفه به عنوان متن درسی جایگزین کنند.

با تشکر فراوان از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

من نیز از شما تشکر می‌کنم.

 

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

بشنو از سنگ!

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۲ ق.ظ | ۲۰ نظر

با زمین غریبه نیست و مدت‌هاست که با آن رابطه نزدیکی دارد. اما این روزها هنرش را به «رخ سنگ»‌هایی کشیده است که سال‌ها با آن‌ها مأنوس است و بر «رخ سنگ‌ها» می‌نویسد. سیدمحمد رفیعی اردکانی فارغ‌التحصیل رشته زمین‌شناسی است، و مطالعه و هنر، سرگرمی اوست. مدتی است که مشغول نوشتن آیات و روایات و جملات بزرگان بر روی سنگ‌ است. به این بهانه با او گفتگوی کوتاهی داشتم.

از انگیزه‌اش برای این کار می‌پرسم؛ می‌گوید: هنر، صدای احساس انسان است و اساسا انسان با هنر می‌‎تواند احساسات درونی‌اش را فریاد کند. هنر خطاطی را با طبیعت عجین کردم تا بتوانم احساسم را از این طریق بیان کنم.

از حرف درون و احساسش می‌گوید: رشته تحصیلی‌ام زمین‌شناسی است؛ به خاطر همین وقتی به سفر می‌روم، سنگ‌ها خیلی برایم جلب توجه می‌کند؛ چون سنگ‌ها با این‌که خاموش‌اند، حرف‌های زیادی برای گفتن دارند. همیشه دوست داشتم دیگران نیز به این سنگ‌ها توجه کنند.

قبل از این، بر روی سنگ‌های صاف و صیقلی خطاطی شده بود، اما به نظرم، نوشتن بر روی سنگ‌های فرسایش‌یافته سابقه‌ نداشته است؛ به خاطر همین با نوشتن آیات قرآن بر روی سنگ‌های فرسایشی، هم حرف‌های نهفته این‌گونه سنگ‌ها و هم آیات قرآن را به به گوش مخاطبم می‌رسانم.

وی ادامه می‌دهد: هنر خوشنویسی همیشه برای مسلمانان ارزش ویژه داشته‌ است؛ زیرا آن‌را هنر تجسم کلام وحی می‌دانسته‌اند.

وقتی از احساسش هنگام نوشتن بر روی سنگ‌ها می‌پرسم، جواب می‌دهد: از نوشتن آیات بر روی سنگ‌ها بسیار لذت می‌برم و به هیچ وجه گذر زمان را حس نمی‌کنم و انگار فراتر از زمان سیر می‌کنم.

آقای رفیعی در پایان می‌گوید با آقای دکتر میرجانی، رئیس محترم میراث فرهنگی اردکان صحبت کردم و قرار است غرفه‌ای در بازار صنایع دستی در اختیار من قرار دهند تا سنگ‌نگاره‌ها را در معرض نمایش همشهریان و مسافران نوروزی قرار دهم.

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

عکسی برای پوستر شدن + دانلود تصویر

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۲ ب.ظ | ۱ نظر

تصویر زیر بیانی زیبا از مقام معظم رهبریحفظه‌الله درباره نماز است که در تاریخ 75/9/15 در جمع اعضای تشکل‌های دانشجویی ایراد شده است.



برای دریافت تصویر اصلی بر روی عکس کلیک کنید.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

«آخوند حکومتی» در «حکومت آخوندی» غریب است

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۵۷ ق.ظ | ۱ نظر

انقلاب اسلامی، زمینه دخالت فقاهت در عرصه حکومت را فراهم کرد. فعالیت تبلیغیِ حوزه علمیه که تا قبل از انقلاب اسلامی محدود به فعالیت‌های فردی در فلان ده، شهر یا مسجد بود، امروز با تشکیل حکومت اسلامی، حوزه می‌تواند دین را در تمام عرصه‌های اجتماعی به منصه ظهور برساند. اما فهم برخی، تا حد حاکمیت قد نمی‌دهد و مقام معظم رهبری را با افکار راقی و جامع‌اش تنها می‌گذارند. اگر «روحانی انقلابی» در سازوکار «حکومت اسلامی» هنوز غریب است، مقصر طلبه‌های انقلابی نیستند، که اکثریت قریب‌به‌اتفاق حوزه را تشکیل می‌دهند؛ مقصر آخوند‌های سکولاری هستند که فهم‌شان از دین، انقلاب و اسلام نابی که امام خمینی منادی آن بود، قاصر است؛ به همین دلیل نمی‌خواهند شاخ  برگ‌های حوزه به دامن انقلاب برسد و پای رفتن حوزه را لنگ کرده‌اند، تا نتواند هم‌پای انقلاب راه برود و ناگزیر عقب می‌ماند.

امام (ره) با آوردن دین در بستر جامعه، شعار نابِ «سیاست ما عین دیانت ماست» که برگرفته از آموزه‌های دین و سیره ائمه اطهارعلیهم‌السلام است را عینیت واقعی بخشید. اما روحانیونی که دین را «در مسجد» خلاصه کرده بودند، اجازه نمی‌دادند که دین از «درِ مسجد» بیرون بیاید.

امام خمینی در منشور روحانیت خطر چنین روحانیون متحجر را گوشزد کرده بودند که: «اگر بر فرض محال حاکمیت فکری از آن روحانی‌نماها و متحجرین گردد روحانیت انقلابی جواب خدا و مردم را چه می‌دهد».

همان کسانی که دوست دارند اسلام را در احکام فردیِ نماز و روزه و... (بدون توجه به آثار اجتماعیِ همان احکام فردی و دیگر احکام اجتماعی دین) خلاصه کنند، با مخالفت‌شان با حاکمیت اسلامی، مردم ایران و دنیا را از اسلام واقعی محروم می‌کنند؛ اسلامِ جامع‌ی که امام خمینی با نام اسلام ناب، منادی آن بود.

ببینید چگونه خون دلی که پیر جماران از این عده مقدس‌نما خورد، در خامۀ قلمش چکیده است: «عده‌ای مقدس‌نمای واپس‌گرا همه چیز را حرام می‌دانستند و هیچ‌کس قدرت این را نداشت که در مقابل آن‌ها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختی‌های دیگران نخورده است».

امام خمینی در جای دیگر از منشور روحانیت می‌نویسد: «فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه این‌ها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست، و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.

...واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می‌گریست که چگونه آمریکا و نوکرش پهلوی می‌خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ای روحانی مقدس‌نمای ناآگاه یا بازی‌خورده و عده‌ای وابسته که چهره‌شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می‌نمودند. آن‌قدر که اسلام از این مقدسین روحانی‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش از این تلخ نکنم».

متحجرینی که روزی باکینه‌ای که از امام خمینی داشتند، خون به دلش کردند، امروز در فضای کنونی جامعه برای پیشبرد اهداف‌شان با تابلوی حمایت از امام خمینی، در مقابل خلف به حق او قد علم کرده‌اند؛ در مقابل کسی که ترجمانِ واقعی امام خمینی است. این‌ها معنویت و دین را بهانه‌ای برای فرار از مسئولیت‌های اجتماعی و هجمه علیه انقلاب اسلامی قرار داده‌اند؛ برخلاف سیره ائمه اطهارعلیهم‌السلام که حکومت و مسئولیت‌های اجتماعی را زمینه پیاده‌کردن دین و معنویت می‌دانستند.

روحانیون متحجرین که قبل از انقلاب، سیاسی‌شدن را دور از شأن خود می‌دانستند، امروز با سیاسی‌‌کاری و در واقع یک گام به جلو، در مقابل اهداف نظام قرار گرفته‌اند؛ و اما در این میان حکایتِ عده‌ای از روحانیون انقلابی دورانِ امام خمینی که با یک گام به عقب، با این متحجرین همراه شده‌اند، حکایتی است دردآور!

امروز طلاب و فضلا و اندیشمندان انقلابیِ حوزه و به تعبیر امام «روحانیت اصیل»، هر کدام به فراخور توان و استعداد خود، - و با تحمل متحجرانِ مقدس‌نمایی که نعرۀ ترجیع‌بندِ «نمی‌شودشان» گوش آسمان را کر کرده است- آستینی بالا زدند و در تدوین «فقه حکومتی» و تولید «علمِ دینی» می‌کوشند؛ چراکه فقهِ فردی، پاسخگوی جامعه اسلامی و حاکمیت دینی نخواهد بود. تا زمانی که «فقه حکومتی» تدوین نشود، «آخوند حکومتی»[1] در «حکومت آخوندی» غریب است و آخوند ضدحاکمیتِ دین که اندیشه سکولارش را با معجونی از اخلاق و معنویت زیبا جلوه می‌دهد، برای عده‌ای –فریب‌خورده یا آگاه و مغرض- قرب و منزلت دارد!



[1]. خواننده توجه دارد که منظور از آخوند حکومتی، روحانی‌ای که حکومت را وسیله رسیدن به زر و زور و قدرت و منافع شخصی‌لش قرار می‌دهد نیست؛ منظور روحانیتی است که با فهم درست از دین و با استفاده از حاکمیت اسلامی، دین را -که پاسخگوی نیازهای فرد و جامعه در تمام عرصه‌هاست- به منصه ظهور برساند.

 

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

خاطره‌‌ی خواندنیِ کربلایی کاظم از رضاخان

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | سه شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۱۱ ب.ظ | ۳ نظر

با عنایت الهی کربلایی‌کاظم در عین بی‌سوادی، حافظ کل قرآن شد. او یک «معجزه» برای اثبات «حقّانیت قرآن» است. بسیاری از علمای بزرگ شیعه از جمله آیت‌الله مرعشی نجفی، موهبتی بودن حفظ قرآن کربلایی محمدکاظم کریمی را تأیید کرده‌اند.

حاج اسماعیل، فرزندِ کربلایی کاظم در مورد دلیل مخالفت پدرش برای سربازی‌ رفتنش می‌گوید:

«من شناسنامه نداشتم؛ می‌گفتم: شناسنامه چرا برای من نمی‌گیری؟ (نه من، سه برادر بودیم، هیچ کدام نداشتیم.) می‌گفت: شناسنامه اگر بگیرم، شما را می‌برند سربازی، سربازی برای این شاه حرام است. شناسنامه برای ما سه برادر نگرفته بود، و هیچ کدام هم به سربازی نرفتیم. من می‌گفتم: اگر انسان سربازی برود، خدمت به وطن می‌کند، چه عیبی دارد؟ می‌گفت: عیبی ندارد؛ اما اگر دولتش و شاهش مسلمان باشد، نه مثل رضاشاه خان، می‌خواهی داستانش را بگویم؟ گفتم: عیبی ندارد. ایشان گفتند:

من سرباز بودم در زمان احمدشاه که می‌آمدند، داوطلب سرباز می‌گرفتند تا بروند و برگردند؛ مثل حالا سرباز اجباری نبود. ما رفتیم سربازی در مرز ایران و عراق بودیم. انگلیسی‌ها هم نزدیک ما بودند که تسلّط کامل به عراق داشتند. اسطبلی بود که اسب و قاطر زیادی در آنجا نگه می‌داشتند و چند بشکه حلبی هم انگلیسی‌ها آورده بودند، حمّام صحرایی درست کرده بودند؛ و هیزم و پِهِن قاطرها و اسب‌ها را به آفتاب می‌ریختند تا خشک شود، زیر بشکه‌ها آتش می‌زدند، آنها را گرم کند. حمّام نبود، یک نفر سرباز کچلی بود که با پاهایش پِهِن‌های اسب‌ها و قاطرها را به هم می‌زد تا خشک شود، که زیر آن بشکه‌ها بسوزانند؛ به فارسی هم حرف می‌زد. از یکی پرسیدم: این کیست؟ گفتند: گماشته انگلیسی‌ها است و نامش رضا است. بعد از مدّتی قزاق شد. پس از کودتای ۱۲۹۹ ش. به تهران آمد؛ در رأس مملکت قرار گرفت. احمدشاه را بیرون کرد. من که برای کارگری پس از سربازی به تهران رفتم، عکس او را دیدم شناختم، دیدم همان رضا کچلی است که آنجا گماشته انگلیسی‌ها بود. او بعد از مدّتی بنای نانجیبی را گذاشت. علمای اسلام را یکی پس از دیگری خفه کرد، چادر زن‌ها را برداشت، اسلام را لگدمال کرد. خدا لعنتش کند. چطور می‌خواهی بروی سربازی برای چنین گرگ خونخوار!

من گفتم: پدر! این حرف‌ها را نزن، می‌ترسم از او زخم و ضرری به تو برسد. می‌گفت: کسی جرأت ندارد به من حرف بزند. من به جز خدا از کسی نمی‌ترسم، رضا چه سگی است!».[1]



----------------------------

1- به نقل از  پایگاه اطلاع‌رسانی حجت‌الاسلام والمسلمین سعید بهمنی
  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

طلبه نخبه اردکانی در جمع 30 نویسنده برترِ جوان کشور

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | پنجشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ق.ظ | ۱ نظر

حجت‌ الاسلام و المسلمین محسن فتاحی اردکانی در نخستین همایش «دیدار و گفتگوی نویسندگان جوان کشور و معرفی نویسندگان جوان برگزیده» به عنوان نویسنده برتر معرفی شد.

نویسنده کتابِ «از فرصت تا حسرت جوانی» از بین 18792 عنوان کتابی که در این همایش مورد داوری قرار گرفت، یکی از 30 نویسنده برگزیده این همایش بود.

ضمن تبریک به این طلبه فاضل اردکانی برای تمامی جوانان و نخبگان اردکان نیز آرزوی موفقیت روزافزون داریم.

شایان ذکر است همایش «دیدار و گفتگوی نویسندگان جوان کشور و معرفی نویسندگان برگزیده» با همکاری وزارت ورزش و جوانان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و جهاد دانشگاهی صبح روز 25 آبان در دانشگاه علم و فرهنگ برگزار شد.


  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

پیام عاشورا: «استکباری ستیزی»/ گفتن «مرگ بر آمریکا» عبادت است نه یک شعار سیاسیِ صِرف

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۵۶ ب.ظ | ۰ نظر

حجت الاسلام و المسلمین حمید کمالی در مراسم شام غریبان در حسینیه زینبیه با اشاره به مصادف شدن روز عاشورا با روز دانش‌آموز و روز استکبارستیزی به تبیین رابطه این دو مناسبت مهم پرداخت.


وی با بیان این‌که دین، رابطه فرد مسلمان را با غیرمسلمان و حتی بی‌دین به طور دقیق مشخص کرده است ابراز داشت: کافر یا به دنبال زندگی خود است و هیچ دشمنی با مسلمان ندارد و یا این‌که با مسلمان سر جنگ دارد. خداوند در قرآن کریم در مورد کافرانی که با مسلمانان دشمنی ندارند می‌فرماید: لاینهکم الله عن الذین لم یُقاتلوکم فی الدین و لم یُخرجوکم من دیارکم أن تبروهم و تُقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین (ممتحنه/8): خداوند شما را از نیکی کردن و دادگری با کسانی در دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند نهی نمی‌کند.» در واقع ما وظیفه داریم نسبت به کافری که عَلَم دشمنی علیه ما بلند نکرده است نیکی کنیم. امیرالمؤمنین (ع) مسیحی‌ها و  یهودی‌های فقیر را نیز اطعام می‌کردند.

کمالی افزود: اما دین هشدار داده است که نباید این عطوفت و نیکی کردن باعث شود تا کافر عضوی از پیکره جامعه مسلمین به حساب آید؛ زیرا به تعبیر شهید مطهری طبیعت انسان دزد است و این خطر وجود دارد که انسان از کافر اثر بپذیرد. مانند این است که بخشی از جامعه مبتلا به بیماری شود. افراد سالم جامعه ضمن این‌که وظیفه دارند به بیماران خدمت کنند و نسب به آن‌ها مهربان باشند، باید احتیاط کنند که بیماری به آن‌ها سرایت نکند.‌

این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه با بیان این‌که اما گاهی غیرمسلمان پرچمِ دشمنی بلند می‌کند تا ریشه اسلام را بزند اظهار داشت: اینجاست که کلمه «استکبار» نمود پیدا می‌کند. استکبار یعنی کسی که طلب کبر و بزرگی بکند و می‌خواهد خودش را بزرگ جلوه دهد. طبق آیه ابی واستکبر و کان من الکافرین، کار شیطان هم استکبار بود. لذا حضرت امام (ره) فرمودند آمریکا شیطان بزرگ است. چون آمریکا استکبار دارد و اسلام و اهل بیت علیهم السلام را بزرگ‌ترن مانعِ خوی استکباری‌اش می‌داند به خاطر همین به دنبال نابودی اسلام است.

وی اولین وظیفه یک «مسلمان» علیه «استکبار» را «اعلام بیزاری» دانست و افزود: یک مسلمان نمی‌تواند فقط «تولی» داشته باشد یعنی نسبت به ائمه اطهار علیهم‌السلام ابراز دوستی و مودت کند اما نسبت به دشمنان خدا و دین خدا به طور صریح «تبری» نجوید. «اعلام موضع صریح علیه استکبار» درسی است که ما از زیارت عاشورا می‌گیریم. در زیارت عاشوار می‌گوییم یا ابا عبدالله انی سلم لمن سالمکم، یعنی وقتی با امام حسین (ع) ارتباط ولایی ایجاد می‌کنید و می‌گویید من با دوستان شما دوستم، اگر این «تولی» و همراهیِ با امام حسین (ع)، با «تبری» نسبت به دشمنان حضرت همراه نباشد کافی نیست؛ لذا به دنبالش می‌گوییم: و حرب لمن حاربکم.

حجت‌الاسلام کمالی با تأکید بر این‌که «تولی» بدون «تبری» ممکن نیست، «جذبِ استکبار شدن و نرمش در مقابل آن» را نتیجه «عدم اعلام موضع صریح علیه استکبار» برشمرد و خاطرنشان کرد: بعضی از کسانی که لانه جاسوسی را تسخیر کردند بعدها از این کار انقلابی‌شان ابراز پشیمانی کردند؛ درحالی که امام (ره) فرمودند تسخیر لانه جاسوسی انقلاب دوم است. سِر این پشیمانی، «عدم اعلام موضع صریحِ» این افراد علیه «جبهه استکبار» بود. 


وی افزود: نمی‌توان مدام دم از انقلاب زد اما  نسبت به استکبار اعلام موضع نکرد و از شعار «مرگ بر آمریکا» بر حذر بود. کسانی که مرگ بر آمریکا نمی‌گویند و اعلام موضع صریح نمی‌کنند کم کم جذب استکبار می‌شوند و دشمنی با آمریکا را با این پندار که دوست ما شده است، غلط می‌دانند. در حالی که آمریکا همه را –اسرائیل، داعش و وهابیت و...- برای نابودی اسلام به کار گرفته است.

این استاد حوزه و دانشگاه با بیان این‌که تا زمانی که آمریکا دست از خوی استکباری‌اش برندارد دشمنی با او ادامه خواهد داشت گفت: امروز شبهاتی در جامعه مطرح می‌شود که از مسلماتِ تاریخ شیعه است. می‌گویند این راهپیمایی‌ها چه فایده‌ای دارد. این «مرگ بر آمریکا» گفتن‌ها، فریاد زدن‌ها، اعلام موضع کردن‌ها از نظر تربیتی رو من و شمای مسلمان اثر دارد تا  جذب دشمن نشویم. شعار «مرگ بر آمریکا» یک عبادت است و فکر نکنیم یک شعار سیاسیِ صرف است. سهل‌انگاری در بیزاری نسبت به استکبار، باعث جذب به استکبار می‌شود؛ یک دفعه می‌بینید دلش رفت. وقتی دل رفت، توجیه می‌کند که چه اشکالی دارد حرف بزنیم و دوست بشویم. چون دلش به آن طرف متمایل شده می‌خواهد برایش توجیه علمی درست کند.

وی در پایان صحبت‌هایش خلاصه حرکت امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا را «استکبار ستیزی» دانست و گفت: امام حسین (ع) در مدینه که با یزید بیعت نکرد فرمود مثلی یا یبایع مثله. در ادامه حرکت تا کربلا نیز تمام گفتار و رفتار امام حسین (ع) نماد استکبارستیزی است. بعد از شهادت ایشان نیز خطبه‌های حضرت زینب کبری (س) و امام سجاد (ع) سراسر حماسه و عزت و استکبارستیزی است. مقاتل نوشته‌اند حضرت زینب (س) در جلسه ابن زیاد با حالت بزرگواری نشستند (جلست متنکره) و هیچ توجهی به ابن زیاد نکردند. ابن زیاد پرسید مَن هذه المتکبره: این زنی که متکبرانه نشسته و به ما محل نمی‌گذارد چه کسی است. گفتند: هذه زینب بنت علی بن ابیطالب. باید نسبت به کسی که خوی استکباری دارد این‌گونه رفتار کرد.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

حجت‌الاسلام و المسلمین سیداسماعیل شاکر در شب تاسوعای حسینی در مسجد محمد رسول الله (ص) سخنرانی کرد. وی در ابتدا گفت: امام صادق (ع) فرمود: تاسوعا روزی است که حسین و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضدّ آنان گرد آمدند. ابن زیاد و عمر سعد نیز از فراهم آمدن آن همه سواران خوشحال شدند. آن روز، حسین(ع) و یاران او را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد. لذا حضرت فرمود برای ما روز تاسوعا هم روز عزاست.

حجت الاسلام شاکر اظهار داشت: بیشتر شهدای کربلا – به جز مسلم بن عقیل و نامه رسان امام حسین (ع) مثل قیس بن مسهر صیداوی- در روز عاشورا شهید شدند، اما حوادثی در روز تاسوعا اتفاق افتاده است که خیلی از جلوه‌ها و مقام حضرت اباالفضل را آشکار کرده است. لذا «روز تاسوعا» را به نام حضرت اباالفضل نام‌گذاری کرده‌اند.


وی در ادامه به سه دلیل از دلایل نام‌گذاری «روز تاسوعا» به نام حضرت اباالفضل (ع) اشاره کرد و ابراز داشت: یکی از آن حوادث، امان نامه شمر ملعون برای حضرت اباالفضل و برادرانش است. حضرت اباالفضل وقتی از امان‌نامه شمر آگاه شد - بعد از اذن امام حسین (ع) که فرمود اجیبوه و لو کان فاسقا- فرمود بریده باد دست‌هاى تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه‌ات. اى دشمن خدا، ما را دستور مى‌دهى که از یاری برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم. آیا ما را امان مى‌دهى ولى براى فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله امانى نیست؟ در تاریخ نوشته‌اند اهل بیت و زینب کبری وقتی این جمله را شنیدند بسیار خوشحال شدند.

این خطیب توانا افزود: نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که دشمن حتی نسبت به حضرت ابالفضل هم طمع کرده و در روز تاسوعا نیز از ایشان قطع امید نمی‌کند. این نشانه جهل است که فکر کنیم دشمنی تمام شد؛ در سیره هیچ کدام از ائمه اطهار علیهم السلام ما چنین چیزی را مشاهده نمی‌کنیم.  لذا از حضرت محمد (ص) روایت داریم که فرمودند چند گروه اگر در زندگی زمین خوردند خودشان را مقصر بدانند. یکی از آن‌ها طالب الخیر من اعدائه است: کسی که امید خیر از دشمن دارد.

وی با بیان این‌که حضرت اباالفضل (ع) در بین اصحاب امام حسین (ع) جز خواص است و دشمن در جذب افراد شاخص و خواص جامعه طمع بیشتری دارد، به یک مثال تاریخی اشاره کرد و گفت: یکی از فرماندهان حضرت مجتبی (ع) که تسلیم معاویه شد، عبیدالله بن عباس – پسرعموی حضرت- است. وی از صحابی پیامبر بود که در رکاب حضرت علی (ع) جنگ کرده و دو تا از پسرانش نیز به دست معاویه کشته شده بود؛ یعنی در واقع دشمن معاویه بود. ولی یک دفعه به امام مجتبی (ع) خبر دادند که عبیدالله پناهنده شده است. به دنبال او سه هزار نفر پناهنده شدند. حال ببینید اگر حضرت اباالفضل (ع) امان نامه را قبول می‌کرد، چندنفر پشت سرش به سپاه یزید ملعق می‌شدند. لذا افراد شاخص و مسئولین خیلی باید مواظب باشند. به خاطر همین است که روایت داریم اذا فسد العالِم فسد العالَم.

حجت الاسلام شاکر ادامه داد: حضرت عباس حتی برای اینکه خیالش از جانب برادرانش نیز راحت شود، آن‌ها را زودتر از خودش به میدان فرستاد. شاید به این دلیل که نکند شمر دوباره طمع کند و  امان نامه بفرستد؛ چون در آخرین لحظه نیز ممکن است فرد عاقبت به شر شود. یکی از عرفای بزرگ جمله‌ای دارد که برگرفته از ده‌ها حدیث است؛ این جمله این است که احدی در این عالم تا لحظه آخر ضمانتِ عاقبت به خیری ندارد؛ لذا یکی از دعاهای همیشگی پیامبر این بود -مستحب است این دعا را همیشه بخوانیم- الهی لا تکلنی الی نفسی طرفه عین ابدا: خدایا چشم بر هم زدنی  مرا به حال خود وا نگذار. این دعای پیامبر است. ما که جای خود داریم.

وی افزود: البته دلیل دیگری که عباس برادرانش را زودتر به میدان فرستاد این بود که می‌خواست داغ برادران را ببیند. امام مجتبی (ع) می‌‎فرماید: المصائب مفاتیح الاجر: کلیدهای اجر و پاداش، مصیبت است.

حجت الاسلام شاکر گفت: همان‌طور که دشمن بیرونی هیچ گاه دست از انسان برنمی‌دارد، دشمن داخلی یعنی هوای نفس و شیطان نیز هیچ گاه دست از انسان برنمی‌دارد. هیچ زمان و مکانی نیست که شیطان و هوای نفس نباشد؛ حتی اماکن مقدس مثل کعبه و حرم اهل بیت و مسجد؛ لذا هیچ پناهگاهی در زمین و در عالم مادی وجود ندارد که از شر شیطان در امان باشیم جز خداوند که در برابر وساوس شیطان بهترین پناهگاه است. اگر در ابتدای نماز با گفتن اعوذ باالله من الشیطان الرجیم واقعا پناهنده خدا بشویم، شیطان حریف‌مان نمی‌شود.

وی در مورد دومین علت نام‌گذاری «روز تاسوعا» به نام حضرت اباالفضل (ع)  گفت: غروب تاسوعا سپاه عمربن سعد به سوی خیمه‌ها به حرکت درآمدند. امام حسین (ع) از حضرت اباالفضل (ع) خواست که اگر اراده جنگ دارند، تا فردا از آن‌ها مهلت بگیرد. حضرت وقتی خواست حضرت ابالفضل را بفرستد جمله‌ای گفت که نشان از مقام بالای حضرت عباس دارد. حضرت فرمودند: «ای عباس، جانم به فدایت؛-بنفسی انت- سوار اسبت شو و از آنها بپرس مگر چه روی داده و برای چه به اینجا آمده اند.» حضرت از روی تعارف، از کسی تعریف و تمجید نمی‌کنند، وگرنه با مقام عصمت ایشان سازگار نیست. ببینید اباالفضل چه مقامی دارد که حسین (ع) حاضر است جانش را فدای او کند.

این خطیب توانا در مورد سومین حادثه روز تاسوعا گفت: امام حسین (ع) شام تاسوعا بعد از نماز مغرب اصحاب را جمع کرد و فرمودند: شب پرده تاریکی انداخته است. از این فرصت تاریکی استفاده کنید و بروید. من بیعتم را از گردن شما برداشتم. هوا تاریک است و راه باز است. اگر بروید هیچ کس نمی‌فمهد. اولین کسى که پس از سخنرانى امام (ع) لب به سخن گشود برادرش عباس بن على(ع) بود او چنین گفت: لمن یفعل ذالک أونبقی بعدک؟ لا اَرَانااللّه ذلِکَ اَبَداً؛ چرا چنین کاری را انجام دهیم؟ بعداز کشته شدن شما زنده باشیم و نفس بکشیم؟ خدا چنین روزى را نیاورد که ما تو را رها کنیم و به سوى شهر خود برگردیم.

حجت‌الاسلام و المسلمین سیداسماعیل شاکر در بخش دیگری از صحبت‌هایش اظهار داشت: به خاطر ویزگی‌های منحصر به فردی که حضرت ابالفضل (ع) دارد، از سوی امام صادق (ع) زیارتنامه‌ای شبیه به زیارت معصومین نقل شده است. ائمه اطهار علیهم السلام نیز از حضرت عباس (ع) بسیار تعریف و تمجید کرده‌اند. امام سجاد (ع) می‌فرمایند: رحم الله عمی العباس کان نافذالبصیره و... 

وی در پایان با اشاره به این‌که خون یک شهید و یک شخص بزرگ می‌تواند اسلام را حفظ کند اظهار داشت: حضرت اباافضل (ع) سردار سپاه امام حسین (ع) بود و بدون شک نقش ایشان هم در حفظ اسلام خیلی زیاد بوده است. به همین دلیل حضرت ابالفضل شخصیت منحصر به فردی است و اهل بیت حساب جدایی برایش  باز کردند. همچنین روز جدایی برای عزاداری‌اش اختصاص یافته است. حتی قبرش جداست و  جداگانه به زیارتش  می‌روند. سنت خدا بر این قرار گرفته که خدای متعال برای اینکه کسی را معرفی کند ویژگی‌هایی به او می دهد. یکی از این ویژگی‌ها باب الحوائج بودن حضرت است.  مرحوم آیت الله قاضی می فرمود همه عالم به دست حسین (ع) است و باب حسین (ع)، ابالفضل است.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

پرهیز از افشاکردن قبل از اتمام کارها

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | دوشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۳، ۱۱:۱۷ ق.ظ | ۵ نظر

در آموزه‌های دینی و روایاتِ ائمه اطهار علیهم‌السلام، مؤلفه‌هایی برای تدبیرِ امور ذکر شده است. در این‌جا یکی از مؤلفه‌ها را بیان می‌کنیم.

یکی از عواملی که باعث می‌شود کارها به سرانجام نرسد، «فاش کردن یا تبلیغ‌کردن، قبل از پایان کار» است. امام جوادعلیه‌السلام می‌فرمایند: «فاش‌کردن چیزی پیش از استحکام آن باعث فسادش می‌شود.»[1]

طبق این روایت، یکی از علل به سرانجام نرسیدن کارها، افشاکردن آن قبل از اتقان و محکم کاری می‌باشد. بنابراین رعایت این اصل چه در کارهای فردی و خانوادگی و چه طرح‌های کلانِ سیاسی، فرهنگی و ... لازم و ضروری است. در بسیاری از موارد، فرد حتی قبل از اینکه کاری را شروع کند، با بوغ و کرناکردن، انجام نگرفتنِ آن عمل را تضمین می‌کند. جالب است که فرد معمولا به دنبال مقصر می‌گردد؛ در حالی‌‌که علتِ اصلی در نافرجام ماندن قصد و نیتش، خودش می‌باشد.

به نظر می‌رسد مسئولینِ شهرها و استان‌ها و دست‌اندرکارانِ اجراییِ کشور، باید به این اصل توجه ویژه داشته باشند. جا دارد مسئولین به جای وعده‌ دادن به مردم (اگرچه در نیت انجام کار، جدی هستند) و عذر و بهانه آوردن به‌خاطر انجام نگرفتنِ وعده‌ها، طرح‌ها و پروژه‌ها را به پایان برسانند و بعد از آن، نتیجه را برای مردم گزارش دهند.

مقام معظم رهبری درباره پرهیز از تبلیغ‌ کردن قبل از اتقان کارها می‌فرمایند: «خیلی تبلیغ نکنید، «تابلو» یک جاهایی خیلی خوب و مفید نیست و یک جاهایی مضر است. من  همیشه از قدیم مخالفم با کسانی که وقتی می‌خواهند یک بنایی درست کنند قبل از آن‌که کمترین کاری انجام دهند، اول سفارش می‌کنند و یک تابلو می‌زنند. من می‌گویم کار را تمام کنید، حالا اگر [تابلو] زدید اشکال ندارد. در مورد شما من می‌گویم با اینکه الآن در حالِ کار هستید و خیلی هم خوب است، در عین حال خیلی سعی در اشاعه و انتشار نداشته باشید.»[2]

توجه به این اصل به قدری مهم است که شهیدبهشتی (ره) در این‌باره می‌فرمایند: «تعهد کرده‌ام که تا کاری را انجام نداده‌ام به ملت وعده ندهم.»[3]


[1]. إظهارالشیءِ قبل أن یُستحکم مفسدةً له؛ تحف العقول، ص457، به نقل از مفاتیح‌الحیات،ص70.

[2]. بیانات در دیدار با مجمتع رسانه‌ای اطلس، 1392.

[3]. ولایت، رهبری، روحانیت، ص350.

این مطلب در:

حرف تو

و اردکان گویا

منتشر شد.

  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی

قامت، راست کنید

سیدمجتبی رفیعی اردکانی | چهارشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۳ ب.ظ | ۵ نظر

رهبرا! دنیا، ایستاده، تو را به نظاره نشسته

و استراحت چندروزه‌ات، دل‌ها را به لرزه انداخته


آقاجان! بایستید که 25 سال ایستادنت، دنیا را به نشستن عادت داده است

مولای ما! دنیا خسته شد

قامت راست کنید...



  • سیدمجتبی رفیعی اردکانی